دخترک مغرور🧬♥️
دخترک مغرور🧬♥️
پارت ۵۸
diyana
ترسیده بودم اتفاقی براش نیوفته امیر گف ریه هاش عفونت کرده حتما الان وضعش خیلی خرابه
بالاخره رسیدیم بیمارستان ارسلان رو بردن پیش دکتر بهش دستگاه اکسیژن وصل کردن
امیر از پیش دکتر اومد
دیانا : چیشد
نیکا : حالش خوبه
امیر : دکتر گف باید یه هفته استراحت مطلق داشته باشه فشار عصبی بهش وارد نشه ولی گوش
نمیده
هوففف آخر این لجبازیش کار دستش میده
پانیذ : آخه برا چی استراحت نمیکنه
امیر: میگع باید کار کنم پول مامانمو بدم
اون بابای عوضیش دارع زندگیشو راحت میکنه لین افتاده گوشه بیمارستان
دیانا : متوجه شدم پانیذ ناراحت شد گفتم : امیر بسه
امیر : ببخشید
پانیذ : اشکال ندارع دیگ حقیقته
من هر چقد پول میخاد به مادرش بده من میدم
اون فقط استراحت کنه
امیر : هه ده دفعه بعش گفتم هرچقدر پول میخای من میدم به مادرت قبول نمیکنه
ممد : ارسلان خیلی لجبازه قبول نمیکنه
مخصوصا پول تو رو پانیذ
محراب : کاشکی باهاش اون کارو نمیکردیم الان هیچکدوم از این اتفاقات نمیافتاد
حداقل تو ممد برا چی گذاشتی رفتی نمیدونستی ارسلان چقد بهت وابستس
ممد : الان با این حرفا هیچی درس نمیشه
امیر : اوه اوه مامان ارسلان دارم بهم زنگ میزنه
آتوسا: خو جواب بده
محراب : اونطوری میفهمه که
مهشاد : خب امیر بگه ارسلان خوابه
امیر : ارع میگم خابه
امیر : الو
مامان ا : سلام خاله جان خوبی
امیر : سلام خاله ممنون شما خوبید
مامان ا : منم خوبم
امیر جان ارسلان جواب نمیده نگرانش شدم
امیر : خوابه خاله بیدار شد میگم بهتون زنگ بزنه
مامان ا : اها باشه پس بگو حتما بهم زنگ بزنه
امیر : چشم
مامان ا : خدافظ
امیر : خدافظ
پرستار : مریض مرخصه میتونید ببریدش
دیانا : باشع
رفتیم پیش ارسلان
امیر : ارسلان خوبی
ارسلان : ارع
گقتم خوبم شما منو آوردید بیمارستان
محراب : داشتی از حال میرفتی بعد خوب بودی
ارسلان : ارع
امیر : ارسلان یه هفته فقط استراحت
دکتر گفته اینو
ارسلان : .....
ادامه دارد....
پارت ۵۸
diyana
ترسیده بودم اتفاقی براش نیوفته امیر گف ریه هاش عفونت کرده حتما الان وضعش خیلی خرابه
بالاخره رسیدیم بیمارستان ارسلان رو بردن پیش دکتر بهش دستگاه اکسیژن وصل کردن
امیر از پیش دکتر اومد
دیانا : چیشد
نیکا : حالش خوبه
امیر : دکتر گف باید یه هفته استراحت مطلق داشته باشه فشار عصبی بهش وارد نشه ولی گوش
نمیده
هوففف آخر این لجبازیش کار دستش میده
پانیذ : آخه برا چی استراحت نمیکنه
امیر: میگع باید کار کنم پول مامانمو بدم
اون بابای عوضیش دارع زندگیشو راحت میکنه لین افتاده گوشه بیمارستان
دیانا : متوجه شدم پانیذ ناراحت شد گفتم : امیر بسه
امیر : ببخشید
پانیذ : اشکال ندارع دیگ حقیقته
من هر چقد پول میخاد به مادرش بده من میدم
اون فقط استراحت کنه
امیر : هه ده دفعه بعش گفتم هرچقدر پول میخای من میدم به مادرت قبول نمیکنه
ممد : ارسلان خیلی لجبازه قبول نمیکنه
مخصوصا پول تو رو پانیذ
محراب : کاشکی باهاش اون کارو نمیکردیم الان هیچکدوم از این اتفاقات نمیافتاد
حداقل تو ممد برا چی گذاشتی رفتی نمیدونستی ارسلان چقد بهت وابستس
ممد : الان با این حرفا هیچی درس نمیشه
امیر : اوه اوه مامان ارسلان دارم بهم زنگ میزنه
آتوسا: خو جواب بده
محراب : اونطوری میفهمه که
مهشاد : خب امیر بگه ارسلان خوابه
امیر : ارع میگم خابه
امیر : الو
مامان ا : سلام خاله جان خوبی
امیر : سلام خاله ممنون شما خوبید
مامان ا : منم خوبم
امیر جان ارسلان جواب نمیده نگرانش شدم
امیر : خوابه خاله بیدار شد میگم بهتون زنگ بزنه
مامان ا : اها باشه پس بگو حتما بهم زنگ بزنه
امیر : چشم
مامان ا : خدافظ
امیر : خدافظ
پرستار : مریض مرخصه میتونید ببریدش
دیانا : باشع
رفتیم پیش ارسلان
امیر : ارسلان خوبی
ارسلان : ارع
گقتم خوبم شما منو آوردید بیمارستان
محراب : داشتی از حال میرفتی بعد خوب بودی
ارسلان : ارع
امیر : ارسلان یه هفته فقط استراحت
دکتر گفته اینو
ارسلان : .....
ادامه دارد....
۴۹۱
۲۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.