(ارباب عمارت)ρꪖ𝕣𝕥.7
ته*ویو
با عصبانیت تمام،پشت فرمون هستم ا.ت میترسه باید زودتر برسم.
توی فکرشم،لارانا،اگه یونجین یا ا.ت چیزی بفهمن،یعنی چیمیشه پایان این داستان.
من چه غلتی کردم با اون دختر خوابیدم،وقتی زن داشتم
یعنی وقتی ا.ت بفهمه حتما ازم طلاق میگیره بابام هم ازم ناامید میشه
داداشم یونجین هم دیگه باهام حرف نمیزنه،داشتم تصور میکردم.
که یهو صدای زیاد بوق اومد،از خیالات بدم اومدم بیرون
که توی لاین کناریم بودم ماشین داره از جلو میاد
سونگمین*ویو
هرچقدر به این پسره زنگ میزنم جواب نمیده از اول صبح.
تا الان گوشیش خاموشه یعنی،چرا جواب نمیدم.
داشتم به گوشیم نگاه میکردم که ا.ت زنگ زد
س:ا.ت کجایید شما دوتا مردم از نگرانی
ا.ت:من و تهیونگ اومده بودیم ویلا اما بعد از ظهر خوابیدم،ازخواب بلند شدم دیدم که ته نیست منم نگرانشم
س:منم هرچی زنگ میزنم خبری ازش نیست،نگاه کن تو اصلا ناراحت نشو من پیداش میکنم از یجایی
ا.ت:باشه،مرسی داداش
س:میبینمتون فردا
گوشی رو قط کردیم،ا.ت در صورتی که من عاشقشم بهم گفت داداش.
خیلی ازار دهندست،ولی من به ا.ت چشم ندادم که بخوام زنم بشه با چیز دیگه ای،فقط عاشقشم و با اتیش عشقم میسوزم
ته*ویو
یاخدا نزدیک بود که بمیرم،وقتی داشت میومد سمتم فرمون و چرخوندم.
اگه بوق نمیزد مرده بودم،وای خدا بهم رحم کرد جلوی در ویلا هستم داره بارون میاد
ا.ت خیلی ترسیده ولی اون حداقل عاشق بارون یهو از در ولا.
ا.ت اومد بیرون و رفت زیر بارون با بدو بدو رفتم سمتش،گفتم
ته:مریض میشی
ا.ت:خیلی ترسیدم تو نبودی
ته:ببخشید دختر کوچولو
ا.ت:خواهش میکنم اقا پسر ولی حوایت باشه دیگه دیر نکنی
ته:نگران نباش بریم داخل که سرما نخوری
ا.ت:من به بارون احتیاج دارم تا سرحال شم
ته:منم برای اینکه سرحال بمونم به تو احتیاج دارم
___________
شرط:
لایک:۱۵
کامنت:۱۰
با عصبانیت تمام،پشت فرمون هستم ا.ت میترسه باید زودتر برسم.
توی فکرشم،لارانا،اگه یونجین یا ا.ت چیزی بفهمن،یعنی چیمیشه پایان این داستان.
من چه غلتی کردم با اون دختر خوابیدم،وقتی زن داشتم
یعنی وقتی ا.ت بفهمه حتما ازم طلاق میگیره بابام هم ازم ناامید میشه
داداشم یونجین هم دیگه باهام حرف نمیزنه،داشتم تصور میکردم.
که یهو صدای زیاد بوق اومد،از خیالات بدم اومدم بیرون
که توی لاین کناریم بودم ماشین داره از جلو میاد
سونگمین*ویو
هرچقدر به این پسره زنگ میزنم جواب نمیده از اول صبح.
تا الان گوشیش خاموشه یعنی،چرا جواب نمیدم.
داشتم به گوشیم نگاه میکردم که ا.ت زنگ زد
س:ا.ت کجایید شما دوتا مردم از نگرانی
ا.ت:من و تهیونگ اومده بودیم ویلا اما بعد از ظهر خوابیدم،ازخواب بلند شدم دیدم که ته نیست منم نگرانشم
س:منم هرچی زنگ میزنم خبری ازش نیست،نگاه کن تو اصلا ناراحت نشو من پیداش میکنم از یجایی
ا.ت:باشه،مرسی داداش
س:میبینمتون فردا
گوشی رو قط کردیم،ا.ت در صورتی که من عاشقشم بهم گفت داداش.
خیلی ازار دهندست،ولی من به ا.ت چشم ندادم که بخوام زنم بشه با چیز دیگه ای،فقط عاشقشم و با اتیش عشقم میسوزم
ته*ویو
یاخدا نزدیک بود که بمیرم،وقتی داشت میومد سمتم فرمون و چرخوندم.
اگه بوق نمیزد مرده بودم،وای خدا بهم رحم کرد جلوی در ویلا هستم داره بارون میاد
ا.ت خیلی ترسیده ولی اون حداقل عاشق بارون یهو از در ولا.
ا.ت اومد بیرون و رفت زیر بارون با بدو بدو رفتم سمتش،گفتم
ته:مریض میشی
ا.ت:خیلی ترسیدم تو نبودی
ته:ببخشید دختر کوچولو
ا.ت:خواهش میکنم اقا پسر ولی حوایت باشه دیگه دیر نکنی
ته:نگران نباش بریم داخل که سرما نخوری
ا.ت:من به بارون احتیاج دارم تا سرحال شم
ته:منم برای اینکه سرحال بمونم به تو احتیاج دارم
___________
شرط:
لایک:۱۵
کامنت:۱۰
۲.۷k
۱۵ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.