عشق زیبا
خوب من قراره وانشات و سناریو از انیمه انتقام جویان توکیو برم امید وارم خوشتون بیاد
راستی میدونم خیلی از کسانی که انیمه نگاه میکنن حتما این انیمه رو دیدن خوب من قراره از اینجا به بعد ادامه بدم لطفا حمایتم کنید
===============================================================================ساعت تقریبا ۱۰:۳۰ دقیقه بود از شرکت اومد بیرون و سوار ماشین شدم مطمعن بودم که الان داداشام نگرانم هست بخاطر همین یه کم تند رفتم
سانزو: اووووف ریندو به این ران یه چیزی بگو اون دختر۲۲سالهش هست جای نگران شدن نداره
ران:که جای نگران شدن نداره اوکی اون به خاطر کار های شرکت دیر میا ولی الان ساعت ۱۲داره میشه ریندو تو اصلا نگران هستی
ریندو :اون به دختر بالغ شده خودش میدونه چیکار کنه
سانزو :دیدی ران اون بزرگ شده پس دیگه حرف نزن
ران:باشه اما من گشنمه
ریندو: بزارخواهر بیاد غذا سفارش میدم
ران؛ باشه راستی سانزو امروز مایکی به تو چی گفت
سانزو :به تو ربطی نداره
ریندو:بسهههه مثل بچه دوساله ها هی باهم دعوا میکنید
*صدای کلید در *
سیرا:سلامممممممم من امدم
ریندو :پرانژی هم امدی
سیرا میاد پزیرایی : اره خداروشکر امروز هم انژی دارم
ران میاد سیرا رو محکم بغل میکنه
سانزو:سیرا ران تا الان نگرانت بود
سیرا واقعا باشه ران من میرم حموم اها راستی غذا چی داریم؟
ریندو گوشیش رو بر میداره و زنگ میزنه به رستوران و چهار تا پیتزا سفارش میده
ریندو :پیتزا داریم
سیرا ریندو رو بغل میکنه و گردن اون رو بوس میکنه و میره حموم
===============================================================================
خوب فعلا جانه دستم شیکست برای پارت بعد معرفی داریم نه پارت
لایک و کامنت هم بزارید
راستی میدونم خیلی از کسانی که انیمه نگاه میکنن حتما این انیمه رو دیدن خوب من قراره از اینجا به بعد ادامه بدم لطفا حمایتم کنید
===============================================================================ساعت تقریبا ۱۰:۳۰ دقیقه بود از شرکت اومد بیرون و سوار ماشین شدم مطمعن بودم که الان داداشام نگرانم هست بخاطر همین یه کم تند رفتم
سانزو: اووووف ریندو به این ران یه چیزی بگو اون دختر۲۲سالهش هست جای نگران شدن نداره
ران:که جای نگران شدن نداره اوکی اون به خاطر کار های شرکت دیر میا ولی الان ساعت ۱۲داره میشه ریندو تو اصلا نگران هستی
ریندو :اون به دختر بالغ شده خودش میدونه چیکار کنه
سانزو :دیدی ران اون بزرگ شده پس دیگه حرف نزن
ران:باشه اما من گشنمه
ریندو: بزارخواهر بیاد غذا سفارش میدم
ران؛ باشه راستی سانزو امروز مایکی به تو چی گفت
سانزو :به تو ربطی نداره
ریندو:بسهههه مثل بچه دوساله ها هی باهم دعوا میکنید
*صدای کلید در *
سیرا:سلامممممممم من امدم
ریندو :پرانژی هم امدی
سیرا میاد پزیرایی : اره خداروشکر امروز هم انژی دارم
ران میاد سیرا رو محکم بغل میکنه
سانزو:سیرا ران تا الان نگرانت بود
سیرا واقعا باشه ران من میرم حموم اها راستی غذا چی داریم؟
ریندو گوشیش رو بر میداره و زنگ میزنه به رستوران و چهار تا پیتزا سفارش میده
ریندو :پیتزا داریم
سیرا ریندو رو بغل میکنه و گردن اون رو بوس میکنه و میره حموم
===============================================================================
خوب فعلا جانه دستم شیکست برای پارت بعد معرفی داریم نه پارت
لایک و کامنت هم بزارید
۱۳.۱k
۲۵ مرداد ۱۴۰۱