p 9
تو ماشین دیدم ات خوابش برد وقتی رسیدیم براید بغلش کردم بردم تو لباسشو عوض گردمو و بردم رو تخت بغلش کردمو خوابیدیم
صبح
ات ویو
وقتی بیدار شدم تو اتاق جیمین بودمو لباسم عوض شدخ بود حتما دیشب خوابم برده جیمین لباسمو عوض کرده رفتم دستو صورتمو شستم و رفتم پایین جیمین داشت صبحونه میخورد
جیمین: صبح بخیر عزیزم
ات: صبح بخیر
نشستم صبحونمو خوردم حاظر شدم رفتیم دانشگاه
جیمین: یچیزی... الان که دوست دختر منی بجز سوجون که دوست صمیمیته با پسر دیگخ ای حرف نمیزنی
ات: کوک و ته چب
جیمین: اونام اسکالی نداره
ات: باش
پیاده شدبم رفتیم تو کلاس شروع شد
استاد: امروز میخوام امتحان بگیرم کیفتونو بزاریت گوشه خودکارتونو بردارین
کوک: اما شما نگفته بودین
اسناد: میدونم اگه حواستون سر کلاس جمع بوده بلدین
ات: اییش
برگه ها رو دادن و امتحان شروع شد چند تا از سوالا رو که بلد نبودم نوشتم، زیر چشمی نگاه کردم دیدم سوجون اونایی که نوشتم مشکل داره اونایی که ننوشتم نوشته دیدم استاد حواسش نیست زود برگشو گرفتم برگمو دادم بهش
سوجون: چیکار می کنی(خیلی اروم)
ات: اونایی که ننوشتم بنویس منم اینا که ننوشتی مینویسم(خیلی اروم۶)
داشتم مینوشتم که یکی زد به شونم فهمیدم جیمینه بجور که مثلا دستمو کشس میدم رفتم عقب تا ببینم چی میگه
کیمین: یکم به مام برسون(خیلی اروم)
ات: برگتونو بده
برگشنو دادن میخواستم بنویسم تا سرمو اوردم بالا با چهره ی عصبانی استاد مواجه شدم
ات: استاد وقتی عصبانی میشین جذاب تر میشین
استاد: ات، سوجون، جیمین، تهیونگ، جونگکوک دفتر زوود (داد)
ات: گوشم کر شد زیر گوش من داد نزن
استاد: کتک میخوای؟... برین دفتر
بلند شدیم رفتیم سمت دفتر
ته: اونطوری که تو حرف زدی جرمون میدن
ات: همیشه همینطور بودم
سوجون: من هیچوقت تقلب نمیکردم
کوک: منم همینطور
جیمین: به لطف ات کردین
ات: خنده
رفتیم تو دفتر
مدیر: چیشده
سوجون: تقلب کردیم
مدیر: چیی... از شما انتظار نداستم اقای سوجون، نمره ی همتون کم میشه به والدینتون بگین بیان البته بجز اقای سوجون و جومگکوک
ات و تهیونگ و جیمین: چراااا
مدیر: چون اونا سابقه ی زیادی ندارن اما شما درستون خوب نیست
ات: خب منو جیمین که مامانمون و بابامون ژاپنن نمیتونن بیان
مدیر: باظه پس تهیونگ به مادر و پدرش میگه...میتونین برین
رفتیم بیرون
ات: اوخی بیچاره تهیونگ
تهیونگ: خفه شو بمیر
جیمین: با دوست دختر من درست صحبت کن (بلند)
ات؛ باسه جیمین ارام باش همه شنیدن
جیمین: بزا بشنون
@اوپا یعنی چی که دوست دخترته
ات: به جیمین من نگو اوپا دختره هرزه
@هرزه تویی
ات: خفه شو من خودم تو بار میبینمت هرروز با یکی هستی
@اییش
دختره رفت
تهیونگ و کوک و سوجون: وای چه قشنگ
ات و جیمین: خفه
(بعد از دانشگاه)
جیمین: ات میای بریم شامو بیرون بخوریم
ات: اره... برم حاظر شم
رفتم اتاقم لباس پوشیدم (میزارن) موهامو بستم و یه میکاپ خیلی لایت انجام دادم و رفتم پایین جیمسنم حاظر سده بود
جیمین: بریم
ات: بریم
سوار ماشین شدیمو حرکت کردیم
وقتی رسیدیم سفارش دادیمو نشسته بودیمو بینمون سکوت بود
جیمین: میگم تو ــــــــــــــــــــــــــ
ادامه دارد
شرط
۱۹ لایک
۱۰کامنت
صبح
ات ویو
وقتی بیدار شدم تو اتاق جیمین بودمو لباسم عوض شدخ بود حتما دیشب خوابم برده جیمین لباسمو عوض کرده رفتم دستو صورتمو شستم و رفتم پایین جیمین داشت صبحونه میخورد
جیمین: صبح بخیر عزیزم
ات: صبح بخیر
نشستم صبحونمو خوردم حاظر شدم رفتیم دانشگاه
جیمین: یچیزی... الان که دوست دختر منی بجز سوجون که دوست صمیمیته با پسر دیگخ ای حرف نمیزنی
ات: کوک و ته چب
جیمین: اونام اسکالی نداره
ات: باش
پیاده شدبم رفتیم تو کلاس شروع شد
استاد: امروز میخوام امتحان بگیرم کیفتونو بزاریت گوشه خودکارتونو بردارین
کوک: اما شما نگفته بودین
اسناد: میدونم اگه حواستون سر کلاس جمع بوده بلدین
ات: اییش
برگه ها رو دادن و امتحان شروع شد چند تا از سوالا رو که بلد نبودم نوشتم، زیر چشمی نگاه کردم دیدم سوجون اونایی که نوشتم مشکل داره اونایی که ننوشتم نوشته دیدم استاد حواسش نیست زود برگشو گرفتم برگمو دادم بهش
سوجون: چیکار می کنی(خیلی اروم)
ات: اونایی که ننوشتم بنویس منم اینا که ننوشتی مینویسم(خیلی اروم۶)
داشتم مینوشتم که یکی زد به شونم فهمیدم جیمینه بجور که مثلا دستمو کشس میدم رفتم عقب تا ببینم چی میگه
کیمین: یکم به مام برسون(خیلی اروم)
ات: برگتونو بده
برگشنو دادن میخواستم بنویسم تا سرمو اوردم بالا با چهره ی عصبانی استاد مواجه شدم
ات: استاد وقتی عصبانی میشین جذاب تر میشین
استاد: ات، سوجون، جیمین، تهیونگ، جونگکوک دفتر زوود (داد)
ات: گوشم کر شد زیر گوش من داد نزن
استاد: کتک میخوای؟... برین دفتر
بلند شدیم رفتیم سمت دفتر
ته: اونطوری که تو حرف زدی جرمون میدن
ات: همیشه همینطور بودم
سوجون: من هیچوقت تقلب نمیکردم
کوک: منم همینطور
جیمین: به لطف ات کردین
ات: خنده
رفتیم تو دفتر
مدیر: چیشده
سوجون: تقلب کردیم
مدیر: چیی... از شما انتظار نداستم اقای سوجون، نمره ی همتون کم میشه به والدینتون بگین بیان البته بجز اقای سوجون و جومگکوک
ات و تهیونگ و جیمین: چراااا
مدیر: چون اونا سابقه ی زیادی ندارن اما شما درستون خوب نیست
ات: خب منو جیمین که مامانمون و بابامون ژاپنن نمیتونن بیان
مدیر: باظه پس تهیونگ به مادر و پدرش میگه...میتونین برین
رفتیم بیرون
ات: اوخی بیچاره تهیونگ
تهیونگ: خفه شو بمیر
جیمین: با دوست دختر من درست صحبت کن (بلند)
ات؛ باسه جیمین ارام باش همه شنیدن
جیمین: بزا بشنون
@اوپا یعنی چی که دوست دخترته
ات: به جیمین من نگو اوپا دختره هرزه
@هرزه تویی
ات: خفه شو من خودم تو بار میبینمت هرروز با یکی هستی
@اییش
دختره رفت
تهیونگ و کوک و سوجون: وای چه قشنگ
ات و جیمین: خفه
(بعد از دانشگاه)
جیمین: ات میای بریم شامو بیرون بخوریم
ات: اره... برم حاظر شم
رفتم اتاقم لباس پوشیدم (میزارن) موهامو بستم و یه میکاپ خیلی لایت انجام دادم و رفتم پایین جیمسنم حاظر سده بود
جیمین: بریم
ات: بریم
سوار ماشین شدیمو حرکت کردیم
وقتی رسیدیم سفارش دادیمو نشسته بودیمو بینمون سکوت بود
جیمین: میگم تو ــــــــــــــــــــــــــ
ادامه دارد
شرط
۱۹ لایک
۱۰کامنت
۱۸.۷k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.