پارت•13•
ویو ات
یهو سوهی در رو باز کرد و منم رفتم بغلش و بهش گفتم (علامت سوهی#)
+نایون کو؟
#الان میاد
#نایون بیا مامانت اومده(دادد)
~اومدم
~شلام مامان
+سلام دختر خوشگلم بیا بریم
~خداحافظ خاله سوهی
#خداحافظ
+خدانگهدار
منو نایون سوار ماشین شدیم که تهیونگ هم داخل ماشین بود تهیونگ به بادیگارد ها گفت که برین عمارت توی را نایون یهو گفت
~مامان این آقا هه کیه
+این باباته
~چی بابا برگشته از سفر وایی
نایون رفت پیش تهیونگ نشست
~خوش اومدی بابا
_سلام دخترم
~چرا پنج سال ازم دور بودی
تهیونگ نگاهی به ات کرد که ات آروم گفت بگو کار داشتم
_خوشگل بابا کار داشتم بخاطر اینه اما الان دیگه پیشتونم تا ابد
بعد نایون تهیونگ رو بغل کرد تهیونگ هم همینطور
ویو ات
وقتی دیدم نایون کنار باباش خوشحاله منم خیلی خوشحال شدم دوست دارم تا ابد پیش هم باشیم
(نکته:ات از بچگی به نایون گفته بود که بابات سرکاره توی یه کشور دیگس برای همین نمیتونه بیاد برای همین نایون هم اینو گفت)
رسیدیم عمارت
~وایی چه عمارت خوشگلی عه
_خوشت اومد؟
~اله خیلی خوشگله
_بیایید بریم تو
رفتیم داخل که جیمین اومد و گفت
$سلام
~بابا این آقا هه کیه
_این عمو ته عمو جیمین
~عه سلام عمو جیمین
نایون پرید بغل جیمین
$سلام خوشگلم چطوری
آروم رو به تهیونگ کرد و گفت
$اسمش چیه(آروم فقط تهیونگ میشنوه)
_نایون(در گوش جیمین)
$خب نایون خانم بریم بازی کنیم
~اله(ذوق)
$بریم
رفتن بیرون عمارت تهیونگ هم رو به من کرد و گفت
_بیا یه لحظه بریم اتاقم کارت دارم
+باشه
رفتیم اتاق تهیونگ که تهیونگ گفت
_چرا از دستم فرار کردی؟
+چون ازت میترسیدم و حتی دوستتم نداشتم
_چرا اخه چرا مگه من چیکارت کردم
گفتم...
شرایط
5لایک
5کامنت
••••••|••••••
یهو سوهی در رو باز کرد و منم رفتم بغلش و بهش گفتم (علامت سوهی#)
+نایون کو؟
#الان میاد
#نایون بیا مامانت اومده(دادد)
~اومدم
~شلام مامان
+سلام دختر خوشگلم بیا بریم
~خداحافظ خاله سوهی
#خداحافظ
+خدانگهدار
منو نایون سوار ماشین شدیم که تهیونگ هم داخل ماشین بود تهیونگ به بادیگارد ها گفت که برین عمارت توی را نایون یهو گفت
~مامان این آقا هه کیه
+این باباته
~چی بابا برگشته از سفر وایی
نایون رفت پیش تهیونگ نشست
~خوش اومدی بابا
_سلام دخترم
~چرا پنج سال ازم دور بودی
تهیونگ نگاهی به ات کرد که ات آروم گفت بگو کار داشتم
_خوشگل بابا کار داشتم بخاطر اینه اما الان دیگه پیشتونم تا ابد
بعد نایون تهیونگ رو بغل کرد تهیونگ هم همینطور
ویو ات
وقتی دیدم نایون کنار باباش خوشحاله منم خیلی خوشحال شدم دوست دارم تا ابد پیش هم باشیم
(نکته:ات از بچگی به نایون گفته بود که بابات سرکاره توی یه کشور دیگس برای همین نمیتونه بیاد برای همین نایون هم اینو گفت)
رسیدیم عمارت
~وایی چه عمارت خوشگلی عه
_خوشت اومد؟
~اله خیلی خوشگله
_بیایید بریم تو
رفتیم داخل که جیمین اومد و گفت
$سلام
~بابا این آقا هه کیه
_این عمو ته عمو جیمین
~عه سلام عمو جیمین
نایون پرید بغل جیمین
$سلام خوشگلم چطوری
آروم رو به تهیونگ کرد و گفت
$اسمش چیه(آروم فقط تهیونگ میشنوه)
_نایون(در گوش جیمین)
$خب نایون خانم بریم بازی کنیم
~اله(ذوق)
$بریم
رفتن بیرون عمارت تهیونگ هم رو به من کرد و گفت
_بیا یه لحظه بریم اتاقم کارت دارم
+باشه
رفتیم اتاق تهیونگ که تهیونگ گفت
_چرا از دستم فرار کردی؟
+چون ازت میترسیدم و حتی دوستتم نداشتم
_چرا اخه چرا مگه من چیکارت کردم
گفتم...
شرایط
5لایک
5کامنت
••••••|••••••
۱۰.۲k
۰۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.