چند پارتی یونگی :وقتی روت کراش داشت ولی تو.....
یونگی: سر گیجم بیشتر شده بود
بقیه اعضا داشتن با فنا حرف میزدن
که یه دفعه افتادم زمین
که آرمیا جیغ زدن
همون موقع اعضا به سمت دویدن
سرم به شدت گیج میرفت و نمیتونستم ببینمشون
نامجون:یونگی بلند شو
جونگکوک:هیونگ حالت خوبه؟
یونگی:چشمام کم کم بسته شد
و فقط صدای اعضا که بالای سرم حرف میزدن رو میشنیدم
ا.ت:یه دفعه یونگی افتاد رو زمین
بادیگارد ها رفته بودن دکتر بیارن منم از فرصت استفاده کردم و رفتم رو استیج
اعضا وقتی منو دیدن فک کردن دکترم
و رفتن کنار تا یونگی رو ببینم
منم رفتم سرشو گذاشتم روی قلبم
که دیدم داره بیدار میشه
میدونستم حرکت قلبم و صدای ضربان قلبم میتونه بیدارش کنه
یونگی:دستایی گرمی رو احساس کردم
وقتی چشمام رو باز کردم دیدم اون دختره اس
همون دختری دلم رو بهش باختم توی همون شرایط یه فکری به سرم زد
وانمود کردم نفسم داره بند میاد تا ببینم چیکار میکنه
ا.ت:نمیتونست نفس بکشه دکترا و بادیگارد ها هم دستگاه اکسیژش نیاورده بودن
تنها راه این بود که......هوففف...اخه اعضا دارن نگام میکنن
چاره ای نیست وگرنه از هوش میره...
خیلی آروم دهنش رو باز کردم و دهنم رو روی دهنش قرار دادم و بهش تنفس مصنوعی میدادم
یونگی:مزه لباش خوب بود
حالم بهتر شده بود
جیمین:به ا.ت و یونگی نگاه کردم و لبخند زدم
ا.ت:میخواستم سرمو بلند کنم که یه دفعه....
یاع یاع یاع خماری بمونید 😂😈
لایک و کامنت و فالو یادتون نره 💖
بقیه اعضا داشتن با فنا حرف میزدن
که یه دفعه افتادم زمین
که آرمیا جیغ زدن
همون موقع اعضا به سمت دویدن
سرم به شدت گیج میرفت و نمیتونستم ببینمشون
نامجون:یونگی بلند شو
جونگکوک:هیونگ حالت خوبه؟
یونگی:چشمام کم کم بسته شد
و فقط صدای اعضا که بالای سرم حرف میزدن رو میشنیدم
ا.ت:یه دفعه یونگی افتاد رو زمین
بادیگارد ها رفته بودن دکتر بیارن منم از فرصت استفاده کردم و رفتم رو استیج
اعضا وقتی منو دیدن فک کردن دکترم
و رفتن کنار تا یونگی رو ببینم
منم رفتم سرشو گذاشتم روی قلبم
که دیدم داره بیدار میشه
میدونستم حرکت قلبم و صدای ضربان قلبم میتونه بیدارش کنه
یونگی:دستایی گرمی رو احساس کردم
وقتی چشمام رو باز کردم دیدم اون دختره اس
همون دختری دلم رو بهش باختم توی همون شرایط یه فکری به سرم زد
وانمود کردم نفسم داره بند میاد تا ببینم چیکار میکنه
ا.ت:نمیتونست نفس بکشه دکترا و بادیگارد ها هم دستگاه اکسیژش نیاورده بودن
تنها راه این بود که......هوففف...اخه اعضا دارن نگام میکنن
چاره ای نیست وگرنه از هوش میره...
خیلی آروم دهنش رو باز کردم و دهنم رو روی دهنش قرار دادم و بهش تنفس مصنوعی میدادم
یونگی:مزه لباش خوب بود
حالم بهتر شده بود
جیمین:به ا.ت و یونگی نگاه کردم و لبخند زدم
ا.ت:میخواستم سرمو بلند کنم که یه دفعه....
یاع یاع یاع خماری بمونید 😂😈
لایک و کامنت و فالو یادتون نره 💖
۵.۸k
۲۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.