37پارت
لباسام رو پوشیدم و کمی. قهوه نوشیدم. به سمت. مدرسه رفتم. البته پیاده. تا شاید یکم آروم. بشم.
ولی هرچی نگاه کردم نیکا رو ندیدم. به خودم که نمی تونستم دروغ بگم. نگرانش. بودم.
ولی نیومد. زنگ اول کلاسشون کلاس داشتم.
سر کلاسم نبود. از بچه ها پرسیدم دلیل غیبتش رو. که هیچ کس چیزی نمی دونست
چرا نیومده. بود. اخرای. زنگ بود که در به صدا در آمد
نیکا همراه داداشش بود. چشماش نم داشت. نشون میداد گریه کرده. با داداش دست دادم به نیکا گفتم. برو سر کلاس بشین
خودشو پشت داداش. مخفی کرد. داداش گفت. می گه دیگه نمیام مدرسه. بچه. ها اذیتم می کنن
دلش از یه جای دیگه پر بود این طوری می گفت.
گفتم نیکا. مگه بچه ای آخه. کی به تو کار داره گفت.
نخیرم بچه ها مسخره می کنن منو.
گفتم برو سر کلاس بزور رفت نشست
داداش نیکا. یکم حرف زد در مورد نیکا بعد رفت.
روبه نیکا گفتم .....
ولی هرچی نگاه کردم نیکا رو ندیدم. به خودم که نمی تونستم دروغ بگم. نگرانش. بودم.
ولی نیومد. زنگ اول کلاسشون کلاس داشتم.
سر کلاسم نبود. از بچه ها پرسیدم دلیل غیبتش رو. که هیچ کس چیزی نمی دونست
چرا نیومده. بود. اخرای. زنگ بود که در به صدا در آمد
نیکا همراه داداشش بود. چشماش نم داشت. نشون میداد گریه کرده. با داداش دست دادم به نیکا گفتم. برو سر کلاس بشین
خودشو پشت داداش. مخفی کرد. داداش گفت. می گه دیگه نمیام مدرسه. بچه. ها اذیتم می کنن
دلش از یه جای دیگه پر بود این طوری می گفت.
گفتم نیکا. مگه بچه ای آخه. کی به تو کار داره گفت.
نخیرم بچه ها مسخره می کنن منو.
گفتم برو سر کلاس بزور رفت نشست
داداش نیکا. یکم حرف زد در مورد نیکا بعد رفت.
روبه نیکا گفتم .....
۴.۲k
۰۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.