5 My Lucifer
My Lucifer
Part:5
______________
-_ویوکوک_-
تلفن رو قطع کردم.خب خوبه خودمم میخواستم برم کافه راهم رو به اون کافه ای که جان گفته بود کج کردم وارد اونحا شدم ا/ت رو دیدم که داره با گوشیش ور میره و.....(همون حرفا ک ا/ت گف)خب من میخواستم با ا/ت خدافظی کنم که گوشیم زنگ خورد جواب دادم باچیزی که گفتن یکم عصبانی شدم ولی جلوی اون به رو خودم نیاوردم باهاش خدافظی کردم و رفتم و به اون(همون ک زنگ زده)گفتم که شما ها واقعا نتونستید از پسچندتا پلیس بربیاید؟ همون که زنگ زده:شرمنده آقای جئون ولی اونا فقط تونستن ۲۳ درصد از محموله روکوک:بسه دیگه نمیخواد بگی (رفت سمت عمارتش)*گایز اینم بدونید ک اینجا یونگی جیمین تهیونک و کوک میشن مافیا یعنی جیمین هم هس جزوشون ولی ا/ت هچی نمیدونه اگه یادتون باشه گفتم که جیمین برادره ا/ت الان هم که کوک میره سمته عمارتش موضوع رو به تهیونگ میگه(همین که عاشق ا/ت شده)و از ته کمک مخواد*کوک:تهیونگ میخوام یچی بت بگ
ته:بگو
کوک:ببین اون دختره بودا که داخل تولد آیو بود
ته:خب
کوک:من یجورای میشه گف ازش خشم اومده میشه کمکم کنی نمیدونم اصلا چطوری بش بگم
ته:پشمام جدی ینفر تونسته تورو عاشق خودش کنه یا داری با من شوخی ای چیزی میکنی اگه داری سربه سرم میزاری به یونتان میگم که بیاد گازت بگیره ها!
کوک:نه هیونگ جدی ام
ته:واسا برم به یونگی بگم
کوک:باشه برو........عه واسا چی نه نگو بش
ته:میگم
کوک:(تهیونگ رفت بگه)
-_ویو ا/ت_-
خب امروز بیکار بودم خیلیم تصمیم گرفته بودم برم کتابخونه ولی آیو بم زنگ زد گف که بیا میخوایم با بقیق(کوک،ته،یونگی،سولی)بریم شهر بازی منم قبول کردم خب بازم باید آماده شم نمیخواد آرایش کنم همینطوری صورتم خشکله *استایل ا/ت اسلاید دوم* دیگه آماده بودم که آیو زنگ زد بم گفت بیا پایین منتظریم رفتم پایین من با ماشین خدم اومدم وقتی سولی فهمید گف ک خو زودتر مگفتی ک تا اینجا نیایم😑 ا/ت:حالا دیه نگفتم
Part:5
______________
-_ویوکوک_-
تلفن رو قطع کردم.خب خوبه خودمم میخواستم برم کافه راهم رو به اون کافه ای که جان گفته بود کج کردم وارد اونحا شدم ا/ت رو دیدم که داره با گوشیش ور میره و.....(همون حرفا ک ا/ت گف)خب من میخواستم با ا/ت خدافظی کنم که گوشیم زنگ خورد جواب دادم باچیزی که گفتن یکم عصبانی شدم ولی جلوی اون به رو خودم نیاوردم باهاش خدافظی کردم و رفتم و به اون(همون ک زنگ زده)گفتم که شما ها واقعا نتونستید از پسچندتا پلیس بربیاید؟ همون که زنگ زده:شرمنده آقای جئون ولی اونا فقط تونستن ۲۳ درصد از محموله روکوک:بسه دیگه نمیخواد بگی (رفت سمت عمارتش)*گایز اینم بدونید ک اینجا یونگی جیمین تهیونک و کوک میشن مافیا یعنی جیمین هم هس جزوشون ولی ا/ت هچی نمیدونه اگه یادتون باشه گفتم که جیمین برادره ا/ت الان هم که کوک میره سمته عمارتش موضوع رو به تهیونگ میگه(همین که عاشق ا/ت شده)و از ته کمک مخواد*کوک:تهیونگ میخوام یچی بت بگ
ته:بگو
کوک:ببین اون دختره بودا که داخل تولد آیو بود
ته:خب
کوک:من یجورای میشه گف ازش خشم اومده میشه کمکم کنی نمیدونم اصلا چطوری بش بگم
ته:پشمام جدی ینفر تونسته تورو عاشق خودش کنه یا داری با من شوخی ای چیزی میکنی اگه داری سربه سرم میزاری به یونتان میگم که بیاد گازت بگیره ها!
کوک:نه هیونگ جدی ام
ته:واسا برم به یونگی بگم
کوک:باشه برو........عه واسا چی نه نگو بش
ته:میگم
کوک:(تهیونگ رفت بگه)
-_ویو ا/ت_-
خب امروز بیکار بودم خیلیم تصمیم گرفته بودم برم کتابخونه ولی آیو بم زنگ زد گف که بیا میخوایم با بقیق(کوک،ته،یونگی،سولی)بریم شهر بازی منم قبول کردم خب بازم باید آماده شم نمیخواد آرایش کنم همینطوری صورتم خشکله *استایل ا/ت اسلاید دوم* دیگه آماده بودم که آیو زنگ زد بم گفت بیا پایین منتظریم رفتم پایین من با ماشین خدم اومدم وقتی سولی فهمید گف ک خو زودتر مگفتی ک تا اینجا نیایم😑 ا/ت:حالا دیه نگفتم
۲۱.۴k
۰۲ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.