ازدواج اجباری پارت:²¹
ازدواج اجباری پارت:²¹
+فاکک چرا من تاحالا اینارو ندیده بودمم
-چون تاحالا تلاش نکرده بودی ببینی...
اصمات دوست نداشتی نخون*)
_کوک دستشو انداخت دور کمر ات و اونو کامل به خودش چسبوند
خم شد و لباشو رو لبای ات کوبید و شروع کرد به محکم مک زدن لبای ات
+ات دستشو انداخت دور گردن کوک و تا جایی که نفس داشتن لبای همو مکیدن...
_بعد دو مین کوک از ات جدا شد و رفت سمت گردن ات
شرو کرد به ارغوانی رنگ کردن گردن ات
ات هم اونجا چاره ای جز ناله کردن نداشت
کوک داشت با ناله های ات تحریک و هر لحظه بیشتر دلش میخواست ات رو مال خودش کنه
همینجوری بدن سفید ات رو مارک میکرد
رسید به سی.نه های ات یکیشونو میمکید و اونیکی رو با دست فشار میداد
+ات بلند بلند ناله میکرد
بعد از اینکه از طعم سی.نه های ات دست کشید لباسای خودشم دراورد
ات و چسبوند به دیوارو کامل واردش کرد..
+اههههه ددی درد داره اییی درش بیارر
با ناله)
_ بیبی یکم تحمل کن الان عادت میکنی
بعد از اینکه ات عادت کرد شرو کرد محکم تلمبه زدم داخل ات
_رفت سمت لبای ات و همونطور که تلمه میزد شرو کرد خوردن لبای ات
ات زیر اون بوسه ناله های خفه ای میکرد
کوک بعد از اینکه کام شد از ات بیرون کشید و دوش و باز کرد و با ات رفتن زیر دوش...
- خانم کوچولو
+ هوم؟؟
- ببینم من هروقت به تو نزدیک میشدم ازم دور میشدی چیشده امروز خودت کارو شروع کردی
+شاید...
- شاید چی؟؟؟
+شاید من... من عاشقت شده باشم
- چی چی چی دوباره بگووو
+عاشقت شدم
- کوک لبخند میزنه و لبای ات و میبوسه و میگه...
- خودت میدونی منم عاشقتم
+ اوهوم میدونم ددی
- خوبه (لبخند خرگوشی)
+ خودشو میچسبونه به کوک
- ببینم یه راند دیگه میخوای ها
+ نههه همین الانم درد دارم(بغض)
- خیلی درد داری قرص میخوای ببرمت دکتر
+ هیسسس خوبمم یه درد کوچیکه
- باشه
+ بریم بیرون من خوابم میادد
- باشه بریم
* ات و کوک زیر دوش بدنشون و میشورن و حوله میپوشن و میرن بیرون که میبینن لیا نیست و هیچ لباسی ندارن و مجبور میشن با حوله بشینن تا لیا بیاد که ات خوابش میبره و دو دیقه بعد لیا با بدن زخمی میرسه دم در گاراژ
* بوققق بوققق بوققق (بوق ماشین)
- کوک میره درو باز میکنه که لیا میوفته رو زمین
- لیا چیشدهه (نگران
÷ ..... بیهوشه
- کوک لیا و میبره داخل و میزارتش رو مبل و میره از داخل ماشین لباسارو میاره و میپوشه و میره پیش لیا که میبینه دوتا تیر به بازوش خورده به سختی تیر هارو در میاره و بازو لیا و پانسمان میکنه و میشینه پیش ات که ات بیدار میشه...
+فاکک چرا من تاحالا اینارو ندیده بودمم
-چون تاحالا تلاش نکرده بودی ببینی...
اصمات دوست نداشتی نخون*)
_کوک دستشو انداخت دور کمر ات و اونو کامل به خودش چسبوند
خم شد و لباشو رو لبای ات کوبید و شروع کرد به محکم مک زدن لبای ات
+ات دستشو انداخت دور گردن کوک و تا جایی که نفس داشتن لبای همو مکیدن...
_بعد دو مین کوک از ات جدا شد و رفت سمت گردن ات
شرو کرد به ارغوانی رنگ کردن گردن ات
ات هم اونجا چاره ای جز ناله کردن نداشت
کوک داشت با ناله های ات تحریک و هر لحظه بیشتر دلش میخواست ات رو مال خودش کنه
همینجوری بدن سفید ات رو مارک میکرد
رسید به سی.نه های ات یکیشونو میمکید و اونیکی رو با دست فشار میداد
+ات بلند بلند ناله میکرد
بعد از اینکه از طعم سی.نه های ات دست کشید لباسای خودشم دراورد
ات و چسبوند به دیوارو کامل واردش کرد..
+اههههه ددی درد داره اییی درش بیارر
با ناله)
_ بیبی یکم تحمل کن الان عادت میکنی
بعد از اینکه ات عادت کرد شرو کرد محکم تلمبه زدم داخل ات
_رفت سمت لبای ات و همونطور که تلمه میزد شرو کرد خوردن لبای ات
ات زیر اون بوسه ناله های خفه ای میکرد
کوک بعد از اینکه کام شد از ات بیرون کشید و دوش و باز کرد و با ات رفتن زیر دوش...
- خانم کوچولو
+ هوم؟؟
- ببینم من هروقت به تو نزدیک میشدم ازم دور میشدی چیشده امروز خودت کارو شروع کردی
+شاید...
- شاید چی؟؟؟
+شاید من... من عاشقت شده باشم
- چی چی چی دوباره بگووو
+عاشقت شدم
- کوک لبخند میزنه و لبای ات و میبوسه و میگه...
- خودت میدونی منم عاشقتم
+ اوهوم میدونم ددی
- خوبه (لبخند خرگوشی)
+ خودشو میچسبونه به کوک
- ببینم یه راند دیگه میخوای ها
+ نههه همین الانم درد دارم(بغض)
- خیلی درد داری قرص میخوای ببرمت دکتر
+ هیسسس خوبمم یه درد کوچیکه
- باشه
+ بریم بیرون من خوابم میادد
- باشه بریم
* ات و کوک زیر دوش بدنشون و میشورن و حوله میپوشن و میرن بیرون که میبینن لیا نیست و هیچ لباسی ندارن و مجبور میشن با حوله بشینن تا لیا بیاد که ات خوابش میبره و دو دیقه بعد لیا با بدن زخمی میرسه دم در گاراژ
* بوققق بوققق بوققق (بوق ماشین)
- کوک میره درو باز میکنه که لیا میوفته رو زمین
- لیا چیشدهه (نگران
÷ ..... بیهوشه
- کوک لیا و میبره داخل و میزارتش رو مبل و میره از داخل ماشین لباسارو میاره و میپوشه و میره پیش لیا که میبینه دوتا تیر به بازوش خورده به سختی تیر هارو در میاره و بازو لیا و پانسمان میکنه و میشینه پیش ات که ات بیدار میشه...
۱۳.۰k
۲۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.