عشق ممنوع پارت۴
عشق ممنوع پارت۴
ات:به آمریکا رسیدیم دلم برای مامانم تنگ شده زنگ زدم به مامانم
(مکالمه ات و مامانش علامت مامانش☆)
☆ات خوبی دخترم؟
ات:آره مامان کجایی
☆م من خونه ام
ات:چیزی شده؟
☆ننهه
ات:یه خبر خوب برات دارم
☆بگو
ات:من ازدواج کردم و لان امدم امریکاااااا
☆حالا پسر خوبی هست؟
ات:آره مامان من که دوسش دارم آدرس را برام بفرست
☆باشه می فرستم
(پایان مکالمه)
ویو ته
ات داشت با مادرش حرف میزد خیلی خوشحال بود
ویو ات
رسیدیم همان خانه قدیمی و قشنگ بود پریدم بغل مادرم
مامان ات:آخ دخترم خیلی دلم برات تنگ شده بود وای چه پسر قشنگیه افرین سلیقه ات عالیه
ات:منم خیلی دلم برات تنگ شده بود
تهیونگ:سلام مادرجان
مامان ات:خیلی خوب بیایین تو دیگه
جیمین ویو
فکر کرده بره آمریکا ولش میکنم من الان خودم هم آمریکا هستم
ات:به آمریکا رسیدیم دلم برای مامانم تنگ شده زنگ زدم به مامانم
(مکالمه ات و مامانش علامت مامانش☆)
☆ات خوبی دخترم؟
ات:آره مامان کجایی
☆م من خونه ام
ات:چیزی شده؟
☆ننهه
ات:یه خبر خوب برات دارم
☆بگو
ات:من ازدواج کردم و لان امدم امریکاااااا
☆حالا پسر خوبی هست؟
ات:آره مامان من که دوسش دارم آدرس را برام بفرست
☆باشه می فرستم
(پایان مکالمه)
ویو ته
ات داشت با مادرش حرف میزد خیلی خوشحال بود
ویو ات
رسیدیم همان خانه قدیمی و قشنگ بود پریدم بغل مادرم
مامان ات:آخ دخترم خیلی دلم برات تنگ شده بود وای چه پسر قشنگیه افرین سلیقه ات عالیه
ات:منم خیلی دلم برات تنگ شده بود
تهیونگ:سلام مادرجان
مامان ات:خیلی خوب بیایین تو دیگه
جیمین ویو
فکر کرده بره آمریکا ولش میکنم من الان خودم هم آمریکا هستم
۳۰۳
۰۴ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.