اتش سرد
اتش سرد
پارت ۱۹
ا.ت ویو
این روزا حسم نسبت به یونگی خیلی بیشتر شده اونم همینطور پس تصمیم گرفتیم هفته بعد ازدواج کنیم کنیم
مینا ویو
هفته بعد عروسیه.....هه عروسی که چه عرض کنم ، باید عذای ا.ت باشه😏
(پرش به هفته بعد)
ا.ت ویو
هوففففففف دقیق ۳ ساعت طول کشید تا بتونم لباسمو بپوشم....چند دقیقه بعدم میکاپر اومد و اونم یه ساعت طول کشید هوففف خدا خوابم میاددددد
بعدش رفم پایین وقتی یونگی رو دیدم چشمام برق زد خیلی قشنگ شده بود تو فکر بودم که یونگی یچیزی گرفت جلوم و گفت
یونگی:نائنگی میقولی
ا.ت:نه(داره غش میکنه از خنده)
یونگی:پس خودم میقولم
ا.ت:بقول
یونگی:زودباش بریم
ا.ت:باشه بریم(دستامو تو دستاش قفل کردم و رفتیم...وقتی رفتیم همه شروع کردن به جیغو داد کردن انگار جن دیدن والا دیگه خلاصه رفتیمو رو صندلی نشستیم که عاقد گفت
عاقد:ایا بنده وکیلم؟
ا.ت:په نه په متهمی
یونگی:ا.تتتت(اروم)
ا.ت:باشه باشه
عاقد:ایا بنده وکیلم؟(رو به ا.ت)
ا.ت:بله
عاقد:(رو به یونگی)عالیجناب ایا حاظر هستید تو تمومه لحظه ها تو خوشیا تو بدیا تو مریضی و سلامتی پیش خانم کیم باشید؟
یونگی:بل...........
مینا:صبر کنید(داد)
ا.ت:اتفاقی افتاده ؟
مینا:معلومه....تو منو بغل نکردی
ا.ت:باشه بیا اینجا
راوی:مینا چاقوشو پشتش گرفت و رفت رفت ا.ت و بغل کرد و......
ا.ت ویو
با حسه درد به شکمم نگاه کردم باورم نمیشه...مینا ، بهم چاقو زد
مینا:برو بمیر حرومزاده
یونگی:چه غلطی داری میکنی(داد)
مینا چاقو رو از شکم ا.ت در اورد و فرار کرد و ا.ت هم با لباس خونی افتاد زمین که یونگی بغلش کرد و بردتش همون اتاقی که قبلا اونجا بود که یهو............
با اینکه میدونم کمه ولی خمارییییییی فک کنم بعدی رو شب بزارم
پارت ۱۹
ا.ت ویو
این روزا حسم نسبت به یونگی خیلی بیشتر شده اونم همینطور پس تصمیم گرفتیم هفته بعد ازدواج کنیم کنیم
مینا ویو
هفته بعد عروسیه.....هه عروسی که چه عرض کنم ، باید عذای ا.ت باشه😏
(پرش به هفته بعد)
ا.ت ویو
هوففففففف دقیق ۳ ساعت طول کشید تا بتونم لباسمو بپوشم....چند دقیقه بعدم میکاپر اومد و اونم یه ساعت طول کشید هوففف خدا خوابم میاددددد
بعدش رفم پایین وقتی یونگی رو دیدم چشمام برق زد خیلی قشنگ شده بود تو فکر بودم که یونگی یچیزی گرفت جلوم و گفت
یونگی:نائنگی میقولی
ا.ت:نه(داره غش میکنه از خنده)
یونگی:پس خودم میقولم
ا.ت:بقول
یونگی:زودباش بریم
ا.ت:باشه بریم(دستامو تو دستاش قفل کردم و رفتیم...وقتی رفتیم همه شروع کردن به جیغو داد کردن انگار جن دیدن والا دیگه خلاصه رفتیمو رو صندلی نشستیم که عاقد گفت
عاقد:ایا بنده وکیلم؟
ا.ت:په نه په متهمی
یونگی:ا.تتتت(اروم)
ا.ت:باشه باشه
عاقد:ایا بنده وکیلم؟(رو به ا.ت)
ا.ت:بله
عاقد:(رو به یونگی)عالیجناب ایا حاظر هستید تو تمومه لحظه ها تو خوشیا تو بدیا تو مریضی و سلامتی پیش خانم کیم باشید؟
یونگی:بل...........
مینا:صبر کنید(داد)
ا.ت:اتفاقی افتاده ؟
مینا:معلومه....تو منو بغل نکردی
ا.ت:باشه بیا اینجا
راوی:مینا چاقوشو پشتش گرفت و رفت رفت ا.ت و بغل کرد و......
ا.ت ویو
با حسه درد به شکمم نگاه کردم باورم نمیشه...مینا ، بهم چاقو زد
مینا:برو بمیر حرومزاده
یونگی:چه غلطی داری میکنی(داد)
مینا چاقو رو از شکم ا.ت در اورد و فرار کرد و ا.ت هم با لباس خونی افتاد زمین که یونگی بغلش کرد و بردتش همون اتاقی که قبلا اونجا بود که یهو............
با اینکه میدونم کمه ولی خمارییییییی فک کنم بعدی رو شب بزارم
۹.۶k
۱۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.