*پارت ۵*
کوک: فشارت پایین بود
رائون: اهان میشه بریم خونه؟(بی حال)
کوک: سرومت تموم بشه چشم
رائون داشت با انگشتای من بازی میکرد تا سروم تموم بشه منم داشتم تلفن هامو میزدم که برای عمل فردا اماده باشیم
رائون: کوک
کوک: جونم
رائون: تموم شد سرومم
کوک: ااا... اره اره حواسم بهش نبود
سرومو ار دستش در اوردم پاشد دستشو گرفتم رفتیم خونه در باز کردم رفتیم تو رائون رفت تو اشپزخونه منم رفتم بالا لباسامو در اوردم فقدر با شروار بودم دراز کشیدم که رائون بستنی تو دهن اومد تو اتاق
رائون: بد نگذره
کوک: شما بستنیتو بخور بانو
رائون: راستی تموم شد باید بخری
کوک: میخرم برات
رائون: تو نمیخوری؟
کوک: نه بخور نوش جونت
ویو رائون *
بستنیم تموم شد خودمو پرت کردم رو تخت که گوشی کوک افتاد رو کلش
کوک: اخخ سرم
رائون: ببشید(خیلی کیوت)
کوک: اخ قلبم نکن صورتتو اینجوری
رفتم خودمو فشار دادم تو بغلش که نفهمدم کی خوابم برد
بیدار شدم دیدم کوک نیست یاد دیشب افتادم که گفت عمل دارم رفتم پایین دیدم یه پلاستیک رو میزه بازش کردم یه عالمه خوراکی بود یه نامم توش بود بازش کرده نوشته بود
عزیزم برات خوراکی خریدم بستنی هم تو فریزر گذاشتم که اب نشه کاری داشتی زنگ بزن بهم یا بیا بیمارستان امروز مطب نمیرم ۲ تا عمل دارم مراقب نینی کوچولو و خودت باش
ای خدا دورت بگردم من
همه پلاستیکو خالی مردم رو میز و یکی یکی میچیدم تو کمد که تلفنم زنگ خورد
مکالمه *
جنی: بی معرفت چرا بهم نگفتی؟
رائون: سلامتو خوردی؟
جنی: سلام چرا بهم نگفتی حامله هستی؟
رائون: کی بت گفته بلا؟
جنی: تهیونگ
رائون: او فکر کنم تهیونگم از کوک فهمیده
جنی: اره حالا مبارکه خانم خوشگله
رائون: مرسی قشنگم
جنی: راستی منو تهیونگ با جیسو جین رزی جیمین فردا میریم مسافرت میای با کوک؟
رائون: نمیدونم شاید کوک بگه ماشین برا بچه بده حالا بهش بگم ببینم چی میشه بهت پیام میدم
جنی: باشه مراقب خودتو اون نینی باش
رائون: باشه فعلا
پیان مکالمه *
تا تلفنو قطع کرد زنگ زدم به کوک جواب نداد شاید دستش بنده دو دقیقه بد زنگ زدم جواب نداد میدونستم تا الان صبحونه نخورده و تو اتاق عمل بوده صبحونشو گذاشتم تو ظرف رفتم بلا تو اتاقم ظرف صبحونشو گذاشتم تو کیفم یه هودی لش با یه شروارک پوشیدمو ارایش کردم موهامو خرگوشی بستم کتونی لج دارمو پوشیدمو راه افتادم به سمت بیمارستان بعد از ۱۵ مین به بیمارستان رسیدیم تا درو باز کردم جین اومد سمتم
جین: سلام مبارک باشه
رائون: سلام ممنون
جین: چرا اومدی اینجا
رائون برای کوک صبحونه اوردم صبحونه که نخوردین؟
جین: ما خوردیم ولی کوک همین الان از اتاق عمل اومد بیرون
رائون: مرسی من دیگه برم فعلا
جین: فعلا
رائون: اهان میشه بریم خونه؟(بی حال)
کوک: سرومت تموم بشه چشم
رائون داشت با انگشتای من بازی میکرد تا سروم تموم بشه منم داشتم تلفن هامو میزدم که برای عمل فردا اماده باشیم
رائون: کوک
کوک: جونم
رائون: تموم شد سرومم
کوک: ااا... اره اره حواسم بهش نبود
سرومو ار دستش در اوردم پاشد دستشو گرفتم رفتیم خونه در باز کردم رفتیم تو رائون رفت تو اشپزخونه منم رفتم بالا لباسامو در اوردم فقدر با شروار بودم دراز کشیدم که رائون بستنی تو دهن اومد تو اتاق
رائون: بد نگذره
کوک: شما بستنیتو بخور بانو
رائون: راستی تموم شد باید بخری
کوک: میخرم برات
رائون: تو نمیخوری؟
کوک: نه بخور نوش جونت
ویو رائون *
بستنیم تموم شد خودمو پرت کردم رو تخت که گوشی کوک افتاد رو کلش
کوک: اخخ سرم
رائون: ببشید(خیلی کیوت)
کوک: اخ قلبم نکن صورتتو اینجوری
رفتم خودمو فشار دادم تو بغلش که نفهمدم کی خوابم برد
بیدار شدم دیدم کوک نیست یاد دیشب افتادم که گفت عمل دارم رفتم پایین دیدم یه پلاستیک رو میزه بازش کردم یه عالمه خوراکی بود یه نامم توش بود بازش کرده نوشته بود
عزیزم برات خوراکی خریدم بستنی هم تو فریزر گذاشتم که اب نشه کاری داشتی زنگ بزن بهم یا بیا بیمارستان امروز مطب نمیرم ۲ تا عمل دارم مراقب نینی کوچولو و خودت باش
ای خدا دورت بگردم من
همه پلاستیکو خالی مردم رو میز و یکی یکی میچیدم تو کمد که تلفنم زنگ خورد
مکالمه *
جنی: بی معرفت چرا بهم نگفتی؟
رائون: سلامتو خوردی؟
جنی: سلام چرا بهم نگفتی حامله هستی؟
رائون: کی بت گفته بلا؟
جنی: تهیونگ
رائون: او فکر کنم تهیونگم از کوک فهمیده
جنی: اره حالا مبارکه خانم خوشگله
رائون: مرسی قشنگم
جنی: راستی منو تهیونگ با جیسو جین رزی جیمین فردا میریم مسافرت میای با کوک؟
رائون: نمیدونم شاید کوک بگه ماشین برا بچه بده حالا بهش بگم ببینم چی میشه بهت پیام میدم
جنی: باشه مراقب خودتو اون نینی باش
رائون: باشه فعلا
پیان مکالمه *
تا تلفنو قطع کرد زنگ زدم به کوک جواب نداد شاید دستش بنده دو دقیقه بد زنگ زدم جواب نداد میدونستم تا الان صبحونه نخورده و تو اتاق عمل بوده صبحونشو گذاشتم تو ظرف رفتم بلا تو اتاقم ظرف صبحونشو گذاشتم تو کیفم یه هودی لش با یه شروارک پوشیدمو ارایش کردم موهامو خرگوشی بستم کتونی لج دارمو پوشیدمو راه افتادم به سمت بیمارستان بعد از ۱۵ مین به بیمارستان رسیدیم تا درو باز کردم جین اومد سمتم
جین: سلام مبارک باشه
رائون: سلام ممنون
جین: چرا اومدی اینجا
رائون برای کوک صبحونه اوردم صبحونه که نخوردین؟
جین: ما خوردیم ولی کوک همین الان از اتاق عمل اومد بیرون
رائون: مرسی من دیگه برم فعلا
جین: فعلا
۶.۸k
۰۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.