فیک طلسم شده قسمت ۶۰
یه مدتی طولانی جون کوک از السا فاصله گرفت و
برگشت به خواننده گی اش و یه چشمش به دختری افتاد که داشت از سالن خارج می شد
جون کوک دوید سمتش اما اون فرار کرد
جون کوک از نبودن جسیکا داشت دیوانه میشد تصمیم گرفت که کلاه دوز بشه و بهترین کلاه های رو بدوزه همه ای آرمی ها
می اومدن ازش کلاه میگرفتن و جون کوک گاهی اوقات گریه میکرد دلتنگ جسیکا شده بود
یاد حرف های مادر بزرگ اش افتاد که میگفت افسانه ای هست که وقتی که کسی بمیره یکی دقیقا شبیه اش میاد
یهو جون کوک دید همون دختره که اون روز از کنسرت رفت بیرون اومد داخل مغازه و کلاهیی که فروشی نبود برداشت و گفت قیمت اش چند عه با خوشحالی
جون کوک عصبی شد گفت اون فروشی نیست
دختره ناراحت شد و گذاشت سرجاش و از مغازه رفت بیرون
جون کوک بعداز چند دقیقه دوید بیرون و گفت ببخشید خانم من عصبی بودم
دختره گفت مهم نیست و تا برگشت بره جون کوک بازوشو گرفت
دختره گفت هیی چکار میکنی دستم درد گرفت مزاحم نشو
برگشت به خواننده گی اش و یه چشمش به دختری افتاد که داشت از سالن خارج می شد
جون کوک دوید سمتش اما اون فرار کرد
جون کوک از نبودن جسیکا داشت دیوانه میشد تصمیم گرفت که کلاه دوز بشه و بهترین کلاه های رو بدوزه همه ای آرمی ها
می اومدن ازش کلاه میگرفتن و جون کوک گاهی اوقات گریه میکرد دلتنگ جسیکا شده بود
یاد حرف های مادر بزرگ اش افتاد که میگفت افسانه ای هست که وقتی که کسی بمیره یکی دقیقا شبیه اش میاد
یهو جون کوک دید همون دختره که اون روز از کنسرت رفت بیرون اومد داخل مغازه و کلاهیی که فروشی نبود برداشت و گفت قیمت اش چند عه با خوشحالی
جون کوک عصبی شد گفت اون فروشی نیست
دختره ناراحت شد و گذاشت سرجاش و از مغازه رفت بیرون
جون کوک بعداز چند دقیقه دوید بیرون و گفت ببخشید خانم من عصبی بودم
دختره گفت مهم نیست و تا برگشت بره جون کوک بازوشو گرفت
دختره گفت هیی چکار میکنی دستم درد گرفت مزاحم نشو
۸.۱k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.