زاده غرور: ¹
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تهیونگ: یه لیوان واسم ویسکی بریز
گارسون: چشم قربان
سونا: یاا ارباب پدرتون در جریان هستن انقدر مینوشید
تهیونگ: میخوای بهش بگی؟
سونا: اومم.. نه.. ولی اگه شب خوبی رو باهم سپری کنیم
تهیونگ:«پوزخند» برام مهم نیست میتونی بگی!
سونا:«با حرص خندید» شما.. شما الان اینطوری میگین ولی پشیمون میشید
|تهیونگ به صندلیش تکیه داد|
|سیگارشو روشن کرد کام عمیقی ازش گرفت|
تهیونگ: برام مهم نیست گفتم که
|سونا دستاشو رو رونای خوش فرم پسرک کشید|
سونا: پس من چطور میتونم شمارو راضی کنم؟
تهیونگ:«خندید» دوست داری بدونی؟
سونا:«نیشخند» بله!
تهیونگ: اون مردای اونجارو میبینی؟
سونا:«تعجب» ا.. اهوم!
تهیونگ: بجای اینکه پیش من جن. ده بازی در بیاری بری اونارو خوشحال کنی بچه
|سونا با دهن باز به تهیونگ نگاه کرد|
|گارسون لیوان ویسکی تهیونگو اورد|
|تهیونگ بلافاصله لیوانو سر کشید و سویچو گوشیش رو برداشت و رفت|
ویو سونا:
|نفس عمیقی کشید|
سونا: یعنی هنوز اونو دوست داره.. عوضی
ویو تهیونگ:
|سوار ماشین شد |
تهیونگ: هوف چقدر دنیا عوض شده...
|سویچو تو جا سویچی ماشین چرخوند که ماشین جون گرفت گاز داد و به سمت عمارتش رفت|
|بعد چند دقیقه رسید و رفت داخل |
|پدرش تو چهار چوب در وایستاده بود|
اون وو: بازم رفتی بار؟
تهیونگ: خودتم میدونی حوصلت نیست!
اون وو: از کی تاحالا واسم حاضر جوابی میکنی
تهیونگ: گمشو اونور
|با سرعت از پیش پدرش رد شد و به بالش خورد|
|رفت تو اتاق و با همون لباسا رو تخت افتاد|
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بنظرتون دختره کی تهیونگ میشه؟
تهیونگ: یه لیوان واسم ویسکی بریز
گارسون: چشم قربان
سونا: یاا ارباب پدرتون در جریان هستن انقدر مینوشید
تهیونگ: میخوای بهش بگی؟
سونا: اومم.. نه.. ولی اگه شب خوبی رو باهم سپری کنیم
تهیونگ:«پوزخند» برام مهم نیست میتونی بگی!
سونا:«با حرص خندید» شما.. شما الان اینطوری میگین ولی پشیمون میشید
|تهیونگ به صندلیش تکیه داد|
|سیگارشو روشن کرد کام عمیقی ازش گرفت|
تهیونگ: برام مهم نیست گفتم که
|سونا دستاشو رو رونای خوش فرم پسرک کشید|
سونا: پس من چطور میتونم شمارو راضی کنم؟
تهیونگ:«خندید» دوست داری بدونی؟
سونا:«نیشخند» بله!
تهیونگ: اون مردای اونجارو میبینی؟
سونا:«تعجب» ا.. اهوم!
تهیونگ: بجای اینکه پیش من جن. ده بازی در بیاری بری اونارو خوشحال کنی بچه
|سونا با دهن باز به تهیونگ نگاه کرد|
|گارسون لیوان ویسکی تهیونگو اورد|
|تهیونگ بلافاصله لیوانو سر کشید و سویچو گوشیش رو برداشت و رفت|
ویو سونا:
|نفس عمیقی کشید|
سونا: یعنی هنوز اونو دوست داره.. عوضی
ویو تهیونگ:
|سوار ماشین شد |
تهیونگ: هوف چقدر دنیا عوض شده...
|سویچو تو جا سویچی ماشین چرخوند که ماشین جون گرفت گاز داد و به سمت عمارتش رفت|
|بعد چند دقیقه رسید و رفت داخل |
|پدرش تو چهار چوب در وایستاده بود|
اون وو: بازم رفتی بار؟
تهیونگ: خودتم میدونی حوصلت نیست!
اون وو: از کی تاحالا واسم حاضر جوابی میکنی
تهیونگ: گمشو اونور
|با سرعت از پیش پدرش رد شد و به بالش خورد|
|رفت تو اتاق و با همون لباسا رو تخت افتاد|
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بنظرتون دختره کی تهیونگ میشه؟
۵.۳k
۱۳ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.