فن فیک مایکی 🗿 🪐 part 13
میخواست خودشو بندازه
&خدافظ گربه ی سیاهم
و خودشو انداخت و مرد
دین دینگ
/ران_
_آمه بدبخت شدیمممم*با داد
/اروم باش بیا تو چی شده؟؟
_چطور...هق... اروم باشم؟؟؟
/دِ بگو چی شده؟؟
_مایکی...
_مرده
زمان برای آمه ایستاد. انگار خنجری تو دلش فرو رفت
/مایکی؟ن نه امکان نداره! اون زندس ببین ال الان بهش زنگ میزنم
مشترک مورد نظر در دسرس نمیباشد
گوشی از دست آمه افتاد و زجه هایی میزد که همه از خونه هاشون بیرون اومدن
_هوی آمه آروم باش
آمه با تموم توانش فریاد زد
/چطوررررر؟؟ چطورررر؟؟
_....
/اولینننن و تنهاااا ترینننن عشققققق مننن مرددددد
/میفهمیییی؟؟
/میفهمییییی؟؟؟
که سانزو وارد شد و یه گلوله به پانکراسش زد
«# سانزو»
#هاهاهاها همش تقصیر تو بود نهههه؟؟*با داد و گریه
/سان...زو؟؟
_سانزوووو چهههه غلطی کردییی؟؟؟
#همش بخواطر این بود که مایکی خودشو کشت!!
_نهه نفهمممم تاکههه دنبالششش میگشتتت!
#چی؟؟هه، در...دروغهههه
#نه نه نه ام امکان ندارد
#امکان نداره_
_خفه شووو
ران تلفنشو بیرون آورد و زنگ زد به آمبولانس
آمبولانس اونو برد و ران هم همراهش رفت
بیمارستان/؟؟؟ویو
دکتر: متاسفم بیمار فقط تا یه ماه دیگه زندس
_چ چی؟؟
_متاسفم
وقتی آمه بیدار شد ران پیشش بود
/تا کی زندم؟به پانکراسم خورده نه؟
ران با بغض
_یه ماه
/هه، خوبه وگرنه خودم خودمو میکشتم...
&خدافظ گربه ی سیاهم
و خودشو انداخت و مرد
دین دینگ
/ران_
_آمه بدبخت شدیمممم*با داد
/اروم باش بیا تو چی شده؟؟
_چطور...هق... اروم باشم؟؟؟
/دِ بگو چی شده؟؟
_مایکی...
_مرده
زمان برای آمه ایستاد. انگار خنجری تو دلش فرو رفت
/مایکی؟ن نه امکان نداره! اون زندس ببین ال الان بهش زنگ میزنم
مشترک مورد نظر در دسرس نمیباشد
گوشی از دست آمه افتاد و زجه هایی میزد که همه از خونه هاشون بیرون اومدن
_هوی آمه آروم باش
آمه با تموم توانش فریاد زد
/چطوررررر؟؟ چطورررر؟؟
_....
/اولینننن و تنهاااا ترینننن عشققققق مننن مرددددد
/میفهمیییی؟؟
/میفهمییییی؟؟؟
که سانزو وارد شد و یه گلوله به پانکراسش زد
«# سانزو»
#هاهاهاها همش تقصیر تو بود نهههه؟؟*با داد و گریه
/سان...زو؟؟
_سانزوووو چهههه غلطی کردییی؟؟؟
#همش بخواطر این بود که مایکی خودشو کشت!!
_نهه نفهمممم تاکههه دنبالششش میگشتتت!
#چی؟؟هه، در...دروغهههه
#نه نه نه ام امکان ندارد
#امکان نداره_
_خفه شووو
ران تلفنشو بیرون آورد و زنگ زد به آمبولانس
آمبولانس اونو برد و ران هم همراهش رفت
بیمارستان/؟؟؟ویو
دکتر: متاسفم بیمار فقط تا یه ماه دیگه زندس
_چ چی؟؟
_متاسفم
وقتی آمه بیدار شد ران پیشش بود
/تا کی زندم؟به پانکراسم خورده نه؟
ران با بغض
_یه ماه
/هه، خوبه وگرنه خودم خودمو میکشتم...
۱.۵k
۱۶ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.