"ازدواج اجباری"
"ازدواج اجباری"
پارت 12
*پرش زمانی*
ویو تهیونگ
با صدای گوشیم از خواب بلند شدم ساعت 7 بود طبق برنامه روزانم ی دوش 5 مینی گرفتم لباسامو پوشیدم از پله ها اروم رفتم پایین..اوما و اوپا سرمیز بودند رفتم پیششون ی سلام دادم نشستم سرمیز..
م.ته: تهیونگ امشب برادرت از امریکا برمیگرده میشه بری دنبالش..چون نه من هستم نه پدرت یکم کار دارم پدرتم مشغول کارای شرکته.
ته: باشه اوما دلم براش تنگ شده ساعت چند میاد؟؟.
م.ته: فکنم ساعتای 9 برسه..
ته: اهان باشه پس من میرم دنبالش..
م.ته: تهیونگ دیروز چطور بود از دختر خوشت اومد؟؟!.
ته: بله خیلیم خوشم اومده بود دختر باحالی بود امروزم قرار باز ببینمش.
م.ته: اوووهه!! واقعا چرا دیشب بهم نگفتی؟.
ته: ببخشید یادم رفت خیلی خسته بودم..اوما ی سوال چرا اسم دختر رو بهم نگفتی؟؟
م.ته: باشه اشکال نداره..چرا تهیونگ بهت که پیام دادم ادرسو فرستادم نوشتم زیرش خانم لی ا/ت..
ته: اهان ببخشید ندیدم..میخوام کم کم باهانون اشناش کنم..
م.ته: واقعا خیلی دوست دارم عروسمو ببینم.
ته: مگه عکسشو ندیدی؟؟
م.ته: چرا تو عکس دختر خوبی میومد اما میخوام از نزدیک ببینمش..
ته: باشه اوما من دیگه باید برم شرکت..
ب.ته: کجا تهیونگ وایستا تا منم بیام..
ته: پدر شما یزره استراحت کنین بزارین من توی کار های شرکت کمک کنم..
ب.ته: اوهوم راست میگی من نیاز به استراحت دارم ولی چند ساعت دیگه میام شرکت چون باید بیام اونجا ساعتای 6 من جلسه دارم میخواستم تو هم باشی ولی امروز چون کاری نمیخواد بیای..
ته: باشه اپا من رفتم..خداحافظ.
م.ته: خداحافظ.
ب.ته: خداحافظ.
از خونه رفتم بیرون ادرسو برای جیهوپ فرستادم و گفتم که ساعت 4 نیم سر قرار باشه..
پارت 12
*پرش زمانی*
ویو تهیونگ
با صدای گوشیم از خواب بلند شدم ساعت 7 بود طبق برنامه روزانم ی دوش 5 مینی گرفتم لباسامو پوشیدم از پله ها اروم رفتم پایین..اوما و اوپا سرمیز بودند رفتم پیششون ی سلام دادم نشستم سرمیز..
م.ته: تهیونگ امشب برادرت از امریکا برمیگرده میشه بری دنبالش..چون نه من هستم نه پدرت یکم کار دارم پدرتم مشغول کارای شرکته.
ته: باشه اوما دلم براش تنگ شده ساعت چند میاد؟؟.
م.ته: فکنم ساعتای 9 برسه..
ته: اهان باشه پس من میرم دنبالش..
م.ته: تهیونگ دیروز چطور بود از دختر خوشت اومد؟؟!.
ته: بله خیلیم خوشم اومده بود دختر باحالی بود امروزم قرار باز ببینمش.
م.ته: اوووهه!! واقعا چرا دیشب بهم نگفتی؟.
ته: ببخشید یادم رفت خیلی خسته بودم..اوما ی سوال چرا اسم دختر رو بهم نگفتی؟؟
م.ته: باشه اشکال نداره..چرا تهیونگ بهت که پیام دادم ادرسو فرستادم نوشتم زیرش خانم لی ا/ت..
ته: اهان ببخشید ندیدم..میخوام کم کم باهانون اشناش کنم..
م.ته: واقعا خیلی دوست دارم عروسمو ببینم.
ته: مگه عکسشو ندیدی؟؟
م.ته: چرا تو عکس دختر خوبی میومد اما میخوام از نزدیک ببینمش..
ته: باشه اوما من دیگه باید برم شرکت..
ب.ته: کجا تهیونگ وایستا تا منم بیام..
ته: پدر شما یزره استراحت کنین بزارین من توی کار های شرکت کمک کنم..
ب.ته: اوهوم راست میگی من نیاز به استراحت دارم ولی چند ساعت دیگه میام شرکت چون باید بیام اونجا ساعتای 6 من جلسه دارم میخواستم تو هم باشی ولی امروز چون کاری نمیخواد بیای..
ته: باشه اپا من رفتم..خداحافظ.
م.ته: خداحافظ.
ب.ته: خداحافظ.
از خونه رفتم بیرون ادرسو برای جیهوپ فرستادم و گفتم که ساعت 4 نیم سر قرار باشه..
۹.۷k
۰۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.