نخ نامرئی
p⁴
ویو ا/ت
کلیدو داخل قفل خونه انداختم و وارد شدم نامه رو گوشه ای گذاشتم یه دوش ده مینی گرفتم لباسامو پوشیدم و موهامو با حوله خشک کردم نامه رو برداشتم و نشستم رو تختم
چند دقیقه بود که به نامه خیره شده بودم جرئت باز کردن نامه رو نداشتم آخه چی بود که خود رئیس مستقیما بهم نامه داده بود ؟
اگه می خواستن اخراجم کنن ؟ شایدم سر کاری بود ..... یاد اون موقع افتادم و سرم یکم گیج رفت سریع قرصمو خوردم و نفس عمیقی کشیدم رو تخت ولو شدم و دستامو باز کردم به سقف خیره شده بودم ....
باید چی کار می کردم ....؟
فلش بک به ۳ سال پیش ۳ ماه پس از مرگ جانگ جین هر روزم از قبلش تیره تر بود حدودا یک ماهی از مرخص شدنم می گذشت در حال حاضر توی خونه ۸۰ متری که از طرف سازمان بهمون داده شده بود زندگی می کنم ولی ... ولی خب باید عامل مرگ برادرم رو پیدا می کردم ضمنا پس اندازمم رو به اتمام بود و باید دنبال کاری می گشتم
از بچگی علاقه زیادی به بخش سایبری داشتم با توجه به سابقه خانوادم و مهارتم می تونم وارد این بخش تو سازمان بشم و یه جوری متوجه علت مرگ برادرم......
نمی دونم .....
هیچی نمیدونم....
بعد از اون سیاهی انگار خاطره ای ندارم انگار.....
انگار فقط تو ذهنم دیکته شده .....
تو ا/ت هستی که برادر و پدر و مادرش عضو مافیا بودن و هر سه شون حین ماموریت مردن .......... و تو ......... الان ......... تنـ ........ ـها .....یی .....
بغض داشت خفم می کرد و اشک توی چشمام دیدمو تار کرده بود ... دیگه نتونستم تحمل کنم آروم رو زانو هام نشستم و خفه گریه کردم ...
ببخشید کم فعالیت می کنم فردا احتمالا چند پارت بزارم
ویو ا/ت
کلیدو داخل قفل خونه انداختم و وارد شدم نامه رو گوشه ای گذاشتم یه دوش ده مینی گرفتم لباسامو پوشیدم و موهامو با حوله خشک کردم نامه رو برداشتم و نشستم رو تختم
چند دقیقه بود که به نامه خیره شده بودم جرئت باز کردن نامه رو نداشتم آخه چی بود که خود رئیس مستقیما بهم نامه داده بود ؟
اگه می خواستن اخراجم کنن ؟ شایدم سر کاری بود ..... یاد اون موقع افتادم و سرم یکم گیج رفت سریع قرصمو خوردم و نفس عمیقی کشیدم رو تخت ولو شدم و دستامو باز کردم به سقف خیره شده بودم ....
باید چی کار می کردم ....؟
فلش بک به ۳ سال پیش ۳ ماه پس از مرگ جانگ جین هر روزم از قبلش تیره تر بود حدودا یک ماهی از مرخص شدنم می گذشت در حال حاضر توی خونه ۸۰ متری که از طرف سازمان بهمون داده شده بود زندگی می کنم ولی ... ولی خب باید عامل مرگ برادرم رو پیدا می کردم ضمنا پس اندازمم رو به اتمام بود و باید دنبال کاری می گشتم
از بچگی علاقه زیادی به بخش سایبری داشتم با توجه به سابقه خانوادم و مهارتم می تونم وارد این بخش تو سازمان بشم و یه جوری متوجه علت مرگ برادرم......
نمی دونم .....
هیچی نمیدونم....
بعد از اون سیاهی انگار خاطره ای ندارم انگار.....
انگار فقط تو ذهنم دیکته شده .....
تو ا/ت هستی که برادر و پدر و مادرش عضو مافیا بودن و هر سه شون حین ماموریت مردن .......... و تو ......... الان ......... تنـ ........ ـها .....یی .....
بغض داشت خفم می کرد و اشک توی چشمام دیدمو تار کرده بود ... دیگه نتونستم تحمل کنم آروم رو زانو هام نشستم و خفه گریه کردم ...
ببخشید کم فعالیت می کنم فردا احتمالا چند پارت بزارم
۴.۳k
۱۵ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.