وقتی تصمیم گرفتی شوگر مامیش باشی ( ورژن لینو)
وقتی تصمیم گرفتی شوگر مامیش باشی ( ورژن لینو)
#لینو
×لینویاااا
با صدای بلندی همسرتو صدا زدی
=بلهههه
×بیا اینجاااا
لینو از جاش بلند شد و به سمت اتاق مشترکتون قدم برداشت
بین چهار چوب در قرار گرفت نگاهتو از اینه که داشتی به خودت نگاه میکردی گرفتی و به شوهرت دادی
× چطور شدم
لینواز سرتا پا نگاهت کرد و بعدش به چشمات زل زد
الکی اخمی کرد
=ات..
متهجب نگاهش کردی
=..چرا..* دستشوگذاشت رو شکمش و با صدای بلندی خندید* .. چرا..این..ریختی شدی..!!؟(خنده
اخمی کردی
× یاااا...مینهویاااا
لینو همچنان داشت میخندید که یه مشت به بازوش زدی
×یااا..با توعم..
=...خب..این چه ریختیههه..(خنده
بخاطر رفتارش ناراحت شدی
× نخواستم اصن..
شروع به باز کردن پیراهن مشکیت کردی که لینو متوجه ناراحتیت شد
زود به سمتت اومد و دستاتو گرفت مانع کارت شد
=جدا..چرا این شکلی شدی..
با همون اخم گفتی
×مثلا که میخواستم..بشم شوگر مامیت
با گفتن این کلمه بازم لینو شروع به خندیدن کرد
=...تو*خنده*..ات..امروز*خنده،یه دستشو تیکه داد به دیوار و خم شد چشمامو بست و با صدای بلندی خندید*..امروز..چیزی زدی؟؟
دیگ داشتی از دستش کلافه میشدی
×یاااا...
لینو سعی کرد خنده هاشو بگیره و دوباره به حالت قبلی برگشت..
=باشه..باشه ادامه بده
×هیچی دیگه..! همین
=ات..۲۲ سالته منم ۲۵...احیانا..رفیقای خلت چیزی بهت گفته؟
× نه..خب دلم خواست تجربش کنم ببینم چه حسی داره..
لینو سخت داشت تحمل میکرد تا صدایی بیرون نده
=..نیازی نیست..حالاکه تجربش کردی..برگرد همون استایل صورتی مورتیت رو بپوش..
× یااا..مگه مسخره بازیه..
با فکری که به مغز لینو خطور کرد پوزخندی زد
=خب..پس..میدونی مهم ترین وظیفع شوگر مامی چیه؟
قیافت متعجب شد اما نخواستی باز مسخرت کنه و بخنده
×معلومه
دست به سینه وایستاد
= بگو
×..به .. پسر کوچیکتر از خودش..زیادی محبت بکنه..
پوزخند لینو کشیده تر شد
= نه..اشتباهه
× شما که انقدر اطلاعت بالاست ،جواب درست رو بگو
= سادس...چیزی که پسر مقابلش میخوادو میده بهش..اونم..توی تخت!
یه مشت به بازوی لینو زدی
× مینهویااااا
=هوم؟(پوزخند
×..اصلا نخواستم..برو بیرون میخوام لباسامو عوض کنم
= تا اینجا که اومدم..بد میشه بدون گرفتن چیزی برم..بیب..اوه نه..مامی
توهم پوزخندی زدی
× مستر لی .. بعدا پشیمون نشی؟
=کسی که قراره پشیمون بشه تویی نه من میس لی!
#لینو
×لینویاااا
با صدای بلندی همسرتو صدا زدی
=بلهههه
×بیا اینجاااا
لینو از جاش بلند شد و به سمت اتاق مشترکتون قدم برداشت
بین چهار چوب در قرار گرفت نگاهتو از اینه که داشتی به خودت نگاه میکردی گرفتی و به شوهرت دادی
× چطور شدم
لینواز سرتا پا نگاهت کرد و بعدش به چشمات زل زد
الکی اخمی کرد
=ات..
متهجب نگاهش کردی
=..چرا..* دستشوگذاشت رو شکمش و با صدای بلندی خندید* .. چرا..این..ریختی شدی..!!؟(خنده
اخمی کردی
× یاااا...مینهویاااا
لینو همچنان داشت میخندید که یه مشت به بازوش زدی
×یااا..با توعم..
=...خب..این چه ریختیههه..(خنده
بخاطر رفتارش ناراحت شدی
× نخواستم اصن..
شروع به باز کردن پیراهن مشکیت کردی که لینو متوجه ناراحتیت شد
زود به سمتت اومد و دستاتو گرفت مانع کارت شد
=جدا..چرا این شکلی شدی..
با همون اخم گفتی
×مثلا که میخواستم..بشم شوگر مامیت
با گفتن این کلمه بازم لینو شروع به خندیدن کرد
=...تو*خنده*..ات..امروز*خنده،یه دستشو تیکه داد به دیوار و خم شد چشمامو بست و با صدای بلندی خندید*..امروز..چیزی زدی؟؟
دیگ داشتی از دستش کلافه میشدی
×یاااا...
لینو سعی کرد خنده هاشو بگیره و دوباره به حالت قبلی برگشت..
=باشه..باشه ادامه بده
×هیچی دیگه..! همین
=ات..۲۲ سالته منم ۲۵...احیانا..رفیقای خلت چیزی بهت گفته؟
× نه..خب دلم خواست تجربش کنم ببینم چه حسی داره..
لینو سخت داشت تحمل میکرد تا صدایی بیرون نده
=..نیازی نیست..حالاکه تجربش کردی..برگرد همون استایل صورتی مورتیت رو بپوش..
× یااا..مگه مسخره بازیه..
با فکری که به مغز لینو خطور کرد پوزخندی زد
=خب..پس..میدونی مهم ترین وظیفع شوگر مامی چیه؟
قیافت متعجب شد اما نخواستی باز مسخرت کنه و بخنده
×معلومه
دست به سینه وایستاد
= بگو
×..به .. پسر کوچیکتر از خودش..زیادی محبت بکنه..
پوزخند لینو کشیده تر شد
= نه..اشتباهه
× شما که انقدر اطلاعت بالاست ،جواب درست رو بگو
= سادس...چیزی که پسر مقابلش میخوادو میده بهش..اونم..توی تخت!
یه مشت به بازوی لینو زدی
× مینهویااااا
=هوم؟(پوزخند
×..اصلا نخواستم..برو بیرون میخوام لباسامو عوض کنم
= تا اینجا که اومدم..بد میشه بدون گرفتن چیزی برم..بیب..اوه نه..مامی
توهم پوزخندی زدی
× مستر لی .. بعدا پشیمون نشی؟
=کسی که قراره پشیمون بشه تویی نه من میس لی!
۱۸.۶k
۲۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.