☆ BRAVE 3> ☆
☆ BRAVE 3> ☆
[Part ۷]
[ پرش زمانی به مهمونی]
وارد مهمونی شدید ، یه میز مستطیل ۸ نفره بود که یکی از صندلی هارو برداشته بودند، خوانواده ی کیم و پدر بزرگت سر میز نشسته بودند ، انگار دیر کرده بودید ، پدرت اخماش توی هم بود اصلا یک کلمه هم باهات صحبت نمیکرد ، آروم روی صندلی هاتون نشسته بودید ، تهیونگ دقیقا روبه روت بود ولی سرش پایین بود و توی فکر بود .
غذا رو روی میز بزرگ چیدن ، استرس داشتی جوری که با تک تک سلول های بدنت حسش میکردی دستت به صورت عجیبی زرد شده بود ، انگار یکی این حالتو فهمیده بود .
☆هیون =پدر ته ، هانا = مادر ته☆
هیون : بیایید بحث رو کش ندیم ، معلومه دخترتم مضطربع[پوزخند]
چانگ : چی میخوای ها ؟ ، این موضوع مال ۱۹ سال پیشه چرا دست از سرم بر نمیداری؟
هیون : دست از سرت بردارم ؟ ، پس جون خواهر من چیمیشه ؟ ، جون خواهر دسته گل من که عاشق تو شد ولی تو عاشق یکی دیگه بودی چی؟ ، خودت گفتی تاوانشو پس میدی و حالا وقت صورت حسابه . ادامه دارد ...
☆خماری باشه ؟😂☆
شرط پارت بعد
۲۰:« لایک ❤️
[Part ۷]
[ پرش زمانی به مهمونی]
وارد مهمونی شدید ، یه میز مستطیل ۸ نفره بود که یکی از صندلی هارو برداشته بودند، خوانواده ی کیم و پدر بزرگت سر میز نشسته بودند ، انگار دیر کرده بودید ، پدرت اخماش توی هم بود اصلا یک کلمه هم باهات صحبت نمیکرد ، آروم روی صندلی هاتون نشسته بودید ، تهیونگ دقیقا روبه روت بود ولی سرش پایین بود و توی فکر بود .
غذا رو روی میز بزرگ چیدن ، استرس داشتی جوری که با تک تک سلول های بدنت حسش میکردی دستت به صورت عجیبی زرد شده بود ، انگار یکی این حالتو فهمیده بود .
☆هیون =پدر ته ، هانا = مادر ته☆
هیون : بیایید بحث رو کش ندیم ، معلومه دخترتم مضطربع[پوزخند]
چانگ : چی میخوای ها ؟ ، این موضوع مال ۱۹ سال پیشه چرا دست از سرم بر نمیداری؟
هیون : دست از سرت بردارم ؟ ، پس جون خواهر من چیمیشه ؟ ، جون خواهر دسته گل من که عاشق تو شد ولی تو عاشق یکی دیگه بودی چی؟ ، خودت گفتی تاوانشو پس میدی و حالا وقت صورت حسابه . ادامه دارد ...
☆خماری باشه ؟😂☆
شرط پارت بعد
۲۰:« لایک ❤️
۹.۶k
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.