part 19
part 19
ا.ت از پاساژ رفت بیرون و بعد دید راننده تمام این مدت منتظرش بود
راننده : خانم ا.ت لطفاً سوار شید خونه میرید ؟
راننده در رو برای ا.ت باز کرد ولی ا.ت در رو بست و بهش گفت خودش برگرده خونه چون اون میخاد پیاده برگرده خونه
ساعت ۷ شب بود و ا.ت تک و تنها داشت توی خیابون تنها راه میرفت
یکدفعه ی نفر از تو تاریکی اومد بیرون و دنبال ا.ت راه افتاد
ا.ت : آقا چیزی شده دنبال من هستین ؟
مزاحم : ......
ا.ت : آقا حالتون خوبه ؟
مزاحم : .......
ا.ت : آقا میشه دنبالم نیاید مزاحم نشید
فاصله مزاحم و ا.ت داشت کم میشد که ا.ت سرعتش رو تند تر کرد و مزاحم هم دنبال اون سرعتش رو بیشتر کرد تا جای که ا.ت شروع به دویدن کرد و مزاحم هم دنبالش
یکدفعه ی نفر خیلی سری از کنار ا.ت رد شد و محکم زد توی دهن مزاحم
ا.ت یکم دقت کرد و دید اون کسی که ی مشت زد توی دهن مزاحم کوک بود
ا.ت : کو ......کوک (ترسیده و لرزون )
کوک : بیا اینجا
کوک دست ا.ت رو گرفت و دوید داخل یک کوچه و وارد کوچه بس کوچه شد
کوک : روانی واسه چی این موقع شب پیاده داری برمیگردی خونه
ا.ت : .....
کوک : میدونی چقدر خطرناکه اگر به موقع پیدات نمیکردم اون بی شور هم بلای که دلش میخواست سرت می آورد خنگ
ا.ت : .....
کوک: باید همونجا سوار ماشین برمیگشتی خونه میدونی ساعت ۹ شبه
ا.ت : بب ......ب...بخشیدددددددد ( ا.ت شروع به هر زدن کرد )
ا.ت رفت بغل کوک و همینطوری گریه میکرد
کوک محکم اون رو توی بغلش کشید و اون رو بغل کرد
ا.ت : بب.....بخشید نگرانت کردمممم😭خیلی ترسیده بودم مرسی ممنونم که نجاتم دادی
کوک دلش برای ا.ت سوخت و فکر کرد الان شدیدا ترسیده
و........
امروز با اینکه داشتم از مریضی میمردم بخاطر یکی از شما مهربون ها باشدم و ی تکونی به خودم دادم و ۲ تا فیک پیشت هم گذاشتم لایک بکن خداوکیلی حالم بهتر بشه
ا.ت از پاساژ رفت بیرون و بعد دید راننده تمام این مدت منتظرش بود
راننده : خانم ا.ت لطفاً سوار شید خونه میرید ؟
راننده در رو برای ا.ت باز کرد ولی ا.ت در رو بست و بهش گفت خودش برگرده خونه چون اون میخاد پیاده برگرده خونه
ساعت ۷ شب بود و ا.ت تک و تنها داشت توی خیابون تنها راه میرفت
یکدفعه ی نفر از تو تاریکی اومد بیرون و دنبال ا.ت راه افتاد
ا.ت : آقا چیزی شده دنبال من هستین ؟
مزاحم : ......
ا.ت : آقا حالتون خوبه ؟
مزاحم : .......
ا.ت : آقا میشه دنبالم نیاید مزاحم نشید
فاصله مزاحم و ا.ت داشت کم میشد که ا.ت سرعتش رو تند تر کرد و مزاحم هم دنبال اون سرعتش رو بیشتر کرد تا جای که ا.ت شروع به دویدن کرد و مزاحم هم دنبالش
یکدفعه ی نفر خیلی سری از کنار ا.ت رد شد و محکم زد توی دهن مزاحم
ا.ت یکم دقت کرد و دید اون کسی که ی مشت زد توی دهن مزاحم کوک بود
ا.ت : کو ......کوک (ترسیده و لرزون )
کوک : بیا اینجا
کوک دست ا.ت رو گرفت و دوید داخل یک کوچه و وارد کوچه بس کوچه شد
کوک : روانی واسه چی این موقع شب پیاده داری برمیگردی خونه
ا.ت : .....
کوک : میدونی چقدر خطرناکه اگر به موقع پیدات نمیکردم اون بی شور هم بلای که دلش میخواست سرت می آورد خنگ
ا.ت : .....
کوک: باید همونجا سوار ماشین برمیگشتی خونه میدونی ساعت ۹ شبه
ا.ت : بب ......ب...بخشیدددددددد ( ا.ت شروع به هر زدن کرد )
ا.ت رفت بغل کوک و همینطوری گریه میکرد
کوک محکم اون رو توی بغلش کشید و اون رو بغل کرد
ا.ت : بب.....بخشید نگرانت کردمممم😭خیلی ترسیده بودم مرسی ممنونم که نجاتم دادی
کوک دلش برای ا.ت سوخت و فکر کرد الان شدیدا ترسیده
و........
امروز با اینکه داشتم از مریضی میمردم بخاطر یکی از شما مهربون ها باشدم و ی تکونی به خودم دادم و ۲ تا فیک پیشت هم گذاشتم لایک بکن خداوکیلی حالم بهتر بشه
۳.۲k
۲۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.