قمارِ عشق پارت نوزدهم(فصل دوم)
=الان که دیگه من موفق شدم آقای جئون.
×من که فکر نمیکنم.
هیلی با صدای جیمین به پشتش برگشت که با دیدن جیمین اعصابش بهم ریخت بلند داد زد:
=اینو بکشیننننننن
اما قبل از اینکه صدای اسلحه ای بیاد صدای چیز دیگه ای امد.
*پلیس ..اینجا محاصره شده لطفا اسلحه هارو بندازین پایین.
دختر به دیدین پلیس خشمگین شد و اسلحه رو از دست یکی از مرد ها قاپید و به سمت جیونگ که تو بغل رونا بود شلیک کرد اما پدر جونگ کوک سریع از جاش بلند شد و پسر یا همون نوه کوچولوش رو توی آغوشش کشید و تیر به کتفش خورد.
پلیس ها سریع دختر رو گرفتن و به دستش دستبند زدن و از اونجا خارجش کردن.
مادر جونگ کوک با دهن باز به پدر جونگ کوک که روی زمین افتاده بود سریع به سمتش رفت و سرش رو تو آغوشش گرفت و تکونش داد:
*چشماتو باز کن جئون ..زود باشش ...زود باشششش
_______________
با صدای زنگ خونه جسونگ خوشحال بالا پرید و به طرف جونگ کوک رفت و با هیجان توی صداش گفت :
=آپاااا ... یونا امد.
جونگ کوک با لحن بچه خندش گرفت و خم شد و پسر رو توی آغوشش گرفت و بوسه ای به لپش زد و به سمت در رفت و در رو باز کرد.
تهیونگ با دختر کوچولوش که تل میکیموز روی سرش بود به داخل امد و دختر رو زمین گذاشت و گفت:
&چطوری جئون کوچولو
×من که فکر نمیکنم.
هیلی با صدای جیمین به پشتش برگشت که با دیدن جیمین اعصابش بهم ریخت بلند داد زد:
=اینو بکشیننننننن
اما قبل از اینکه صدای اسلحه ای بیاد صدای چیز دیگه ای امد.
*پلیس ..اینجا محاصره شده لطفا اسلحه هارو بندازین پایین.
دختر به دیدین پلیس خشمگین شد و اسلحه رو از دست یکی از مرد ها قاپید و به سمت جیونگ که تو بغل رونا بود شلیک کرد اما پدر جونگ کوک سریع از جاش بلند شد و پسر یا همون نوه کوچولوش رو توی آغوشش کشید و تیر به کتفش خورد.
پلیس ها سریع دختر رو گرفتن و به دستش دستبند زدن و از اونجا خارجش کردن.
مادر جونگ کوک با دهن باز به پدر جونگ کوک که روی زمین افتاده بود سریع به سمتش رفت و سرش رو تو آغوشش گرفت و تکونش داد:
*چشماتو باز کن جئون ..زود باشش ...زود باشششش
_______________
با صدای زنگ خونه جسونگ خوشحال بالا پرید و به طرف جونگ کوک رفت و با هیجان توی صداش گفت :
=آپاااا ... یونا امد.
جونگ کوک با لحن بچه خندش گرفت و خم شد و پسر رو توی آغوشش گرفت و بوسه ای به لپش زد و به سمت در رفت و در رو باز کرد.
تهیونگ با دختر کوچولوش که تل میکیموز روی سرش بود به داخل امد و دختر رو زمین گذاشت و گفت:
&چطوری جئون کوچولو
۵۷.۳k
۱۳ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.