p1
بله باباااااااا
اه دوباره این مرد
عه سلام خودم رو معرفی نکردم اسمم
بِندایا هستش ۱۸ سالمه بابام صاحب یه شرکته ولی راهش تت کار خلافم هست
مامان و بابام از هم جدا شدن و بابام تو کودکی میگف که یه خواهرم دارم طعنی دوقلوییم تاحالا ندیدمش هیچ کنجکاوم نیستم اون پیش مامانمه هرچی
......
بله بابااااا اه دوباره ابن مرد چی میخواد اخه
علامت باباش÷بندایا+)
÷دخترم شنیدم تو دانشگاه دوباره دعوا کردی
+بابا اون شروع کرد
÷هرچی گفتم دعوا نکن میدونی از کدوم خانواده هس بچه؟
+خیر
÷از خانواده بزرگ کیم
+ایش درککککک درکککککک
÷خیلی پررویییی گناه از منه که از بچگی باهات خوب بودمممم....دیگه برات یه بادیگارد میارم هرکه جا بری باهات میاد و بهم میگه
+تو نمیتونی منو اسیر کنی
÷من اسیرت نکردم فقط یه نوع پرستار میزارم کنارت
+از همتون....متنفرمممم متنفر
بعد با دو میره تو اتاقش
+شاید من بد کردم ...اوفففف هرچی بخوابم
(صبح)
+صبح با تکون دادن یه کسی از خواب پاشدم اجوما بود
+جانم اجوما
=صبحت بخیر دخترم پاشو اقا میخواد باهات حرف بزنه راستی لباساتو بپوش بیا(منظورش فرم لباس مدرسه)
+چشم چشم
+اجوما رف بیرون بلند شدم لباسامو عوض کردمو
رفتم پایین سرم پایین بود که با دیدن پسره قد بلند و مذاب دهنم وا موند این دیگه چه فرشته ایه خدایا نقاشی کشیدی انداختی تو بغل من؟دارم چیمیگم😐
بابا:دخترم
ب:بل(علامت دخترمون دیگه ب هست😐😂)
بابا:ایشون کیم تهیونگن بردار ناتنی جئون جونگکوک
ب:چییییی همونیکه باهاش تو جنگ و دعوایم؟
بابا:متاسفانه...اهم
ته:خانم لی(شهرت دخترمون)من نسبنی با بردادرم ندارم من بادیگارد شخصیتون هستم ۲۶ سالمه و همینا و اگه میشه کمی زود باشین بریم(بچه ها ته تو این فیکمون سرده )
ب:او.. اوک
ب:بابا خدافظ
بابا:خدافظ دخترم
ب:
رفتم نشستم تو ماشبن و اونم مشست پشت فرمون هیچی نمیگفتیم من انسان خجالتی نبودم ولی پیش این یه جوری ام چشمای اهوییش منو خجالت میده🤭
ته:رسیدیم خانم لی
ب:ممنون اقای کیم
ته:کوک تویه این دانشگاه هست
من کوک رو خیلی دوست دارم ولی پدر مادرمگفتن که باهاش حرف نزنم وگرنه عذابش میدن منم باهاش سردمو هیچ نگاهشم نمیکنم تقریبا یه ساله که ندیدمش
ب:
رفتم داخل کلاس دوباره این جونگ کوک رو مخ(عمته)رفتم نشستم رو صندلیم که اوند پیشم نشست
ب:کجاااا
کوک:چطه
ب:اینجا جای مایک هست نه تو
کوک:مایک؟ اون که رف
ب:چ چی ن نههه نرفته
کوک:نرفته؟
ب:خیر
استاد اومد داخل:
کوک:استاد اجازه
استاد:بفرما پسرم
کوک:مگه مایک دوپر نرفت مدرسه دیگه و گفتین منم پیش بندایا بشینم؟
استاد:درسته
ب:استاد من تمیتونم پیش این بشینم
کوک:هه😏
بعد از مدت ها اومدم اینم از فیک جدیدی که میگفتم
شرط نمیزارم اگه خوب همراهی کنین فردا هرچع زودتر میزارم😄😝
اه دوباره این مرد
عه سلام خودم رو معرفی نکردم اسمم
بِندایا هستش ۱۸ سالمه بابام صاحب یه شرکته ولی راهش تت کار خلافم هست
مامان و بابام از هم جدا شدن و بابام تو کودکی میگف که یه خواهرم دارم طعنی دوقلوییم تاحالا ندیدمش هیچ کنجکاوم نیستم اون پیش مامانمه هرچی
......
بله بابااااا اه دوباره ابن مرد چی میخواد اخه
علامت باباش÷بندایا+)
÷دخترم شنیدم تو دانشگاه دوباره دعوا کردی
+بابا اون شروع کرد
÷هرچی گفتم دعوا نکن میدونی از کدوم خانواده هس بچه؟
+خیر
÷از خانواده بزرگ کیم
+ایش درککککک درکککککک
÷خیلی پررویییی گناه از منه که از بچگی باهات خوب بودمممم....دیگه برات یه بادیگارد میارم هرکه جا بری باهات میاد و بهم میگه
+تو نمیتونی منو اسیر کنی
÷من اسیرت نکردم فقط یه نوع پرستار میزارم کنارت
+از همتون....متنفرمممم متنفر
بعد با دو میره تو اتاقش
+شاید من بد کردم ...اوفففف هرچی بخوابم
(صبح)
+صبح با تکون دادن یه کسی از خواب پاشدم اجوما بود
+جانم اجوما
=صبحت بخیر دخترم پاشو اقا میخواد باهات حرف بزنه راستی لباساتو بپوش بیا(منظورش فرم لباس مدرسه)
+چشم چشم
+اجوما رف بیرون بلند شدم لباسامو عوض کردمو
رفتم پایین سرم پایین بود که با دیدن پسره قد بلند و مذاب دهنم وا موند این دیگه چه فرشته ایه خدایا نقاشی کشیدی انداختی تو بغل من؟دارم چیمیگم😐
بابا:دخترم
ب:بل(علامت دخترمون دیگه ب هست😐😂)
بابا:ایشون کیم تهیونگن بردار ناتنی جئون جونگکوک
ب:چییییی همونیکه باهاش تو جنگ و دعوایم؟
بابا:متاسفانه...اهم
ته:خانم لی(شهرت دخترمون)من نسبنی با بردادرم ندارم من بادیگارد شخصیتون هستم ۲۶ سالمه و همینا و اگه میشه کمی زود باشین بریم(بچه ها ته تو این فیکمون سرده )
ب:او.. اوک
ب:بابا خدافظ
بابا:خدافظ دخترم
ب:
رفتم نشستم تو ماشبن و اونم مشست پشت فرمون هیچی نمیگفتیم من انسان خجالتی نبودم ولی پیش این یه جوری ام چشمای اهوییش منو خجالت میده🤭
ته:رسیدیم خانم لی
ب:ممنون اقای کیم
ته:کوک تویه این دانشگاه هست
من کوک رو خیلی دوست دارم ولی پدر مادرمگفتن که باهاش حرف نزنم وگرنه عذابش میدن منم باهاش سردمو هیچ نگاهشم نمیکنم تقریبا یه ساله که ندیدمش
ب:
رفتم داخل کلاس دوباره این جونگ کوک رو مخ(عمته)رفتم نشستم رو صندلیم که اوند پیشم نشست
ب:کجاااا
کوک:چطه
ب:اینجا جای مایک هست نه تو
کوک:مایک؟ اون که رف
ب:چ چی ن نههه نرفته
کوک:نرفته؟
ب:خیر
استاد اومد داخل:
کوک:استاد اجازه
استاد:بفرما پسرم
کوک:مگه مایک دوپر نرفت مدرسه دیگه و گفتین منم پیش بندایا بشینم؟
استاد:درسته
ب:استاد من تمیتونم پیش این بشینم
کوک:هه😏
بعد از مدت ها اومدم اینم از فیک جدیدی که میگفتم
شرط نمیزارم اگه خوب همراهی کنین فردا هرچع زودتر میزارم😄😝
۵۳.۹k
۱۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.