part42
#part42
دوماه بعد:
مجید-دوماه ازرابطم با ترنم میگذره
نمیخواستم بیشتر ازاین معطل کنم
میخواستم زدوتر بریم سرخونه زندگیمون
براهمین رفتم پیش مامان
ماماننننن
توران-بلههههه
مجید-باید بات حرف بزنم
توران-چیشده
مجید-مامان من عاشق شدم
توران-مجید بخدا بخوای مسخره بازی دربیاری بگی
نمیدونم
عاشق میکروفون واهنگات شدی از پنجره میندازمت پایینا
مجید-نه جدی
توارن-عاشق کی
مجید-ترنم
تازه یمدته باهم دوستیمم
توران-بد به منم نگفتی
مجید-خوب الان که دارم بت میگم
توران-الان باید بگی
مجید-خوب میخواستم مطمعن شم بد بگم
توران-شیطونه میگه همین چاقو رو بکونم توشکمت
خوب الان چیکارکنم
مجید-خوب براپسر دست گلت استین بزن بالا
برام بگیرش
ارع من وبفرس سرخونه زندگیم
تورانن-ترنم راضیه؟!
مجید-اربابا
توران-بابابت باید حرف بزنم
مجید-مث سری پیش نشه ها
توران-خوب بروحالا کاردارم
مجید-نمیرم
توران-بروعههه کاردارم
مجید-باش نخوری منو
توران-نمک
----------------------------------------------
ساعت6بعدازطهر:
مجید-رفتم پیش ترنم
یکم باهام وقت بگذورونیم
ترنم-مجیددددددددد
مجید-جانم
ترنم-من گنشمه پاشو بریم رستوران
مجید-حال ندارم سفارش بده بیارن
ترنم-مجید پاشو دیگه
خیلی وقت باهم بیرون نرفتیمااااا
مجید-باش پاشو حاضرشو
ترنم-رفتم سریع حاضر شدم و بعد باهم رفتیم یه رستوران...
#نقطه_تاریک_زندگیم#حامیم#»جید_رضوی#رمان
دوماه بعد:
مجید-دوماه ازرابطم با ترنم میگذره
نمیخواستم بیشتر ازاین معطل کنم
میخواستم زدوتر بریم سرخونه زندگیمون
براهمین رفتم پیش مامان
ماماننننن
توران-بلههههه
مجید-باید بات حرف بزنم
توران-چیشده
مجید-مامان من عاشق شدم
توران-مجید بخدا بخوای مسخره بازی دربیاری بگی
نمیدونم
عاشق میکروفون واهنگات شدی از پنجره میندازمت پایینا
مجید-نه جدی
توارن-عاشق کی
مجید-ترنم
تازه یمدته باهم دوستیمم
توران-بد به منم نگفتی
مجید-خوب الان که دارم بت میگم
توران-الان باید بگی
مجید-خوب میخواستم مطمعن شم بد بگم
توران-شیطونه میگه همین چاقو رو بکونم توشکمت
خوب الان چیکارکنم
مجید-خوب براپسر دست گلت استین بزن بالا
برام بگیرش
ارع من وبفرس سرخونه زندگیم
تورانن-ترنم راضیه؟!
مجید-اربابا
توران-بابابت باید حرف بزنم
مجید-مث سری پیش نشه ها
توران-خوب بروحالا کاردارم
مجید-نمیرم
توران-بروعههه کاردارم
مجید-باش نخوری منو
توران-نمک
----------------------------------------------
ساعت6بعدازطهر:
مجید-رفتم پیش ترنم
یکم باهام وقت بگذورونیم
ترنم-مجیددددددددد
مجید-جانم
ترنم-من گنشمه پاشو بریم رستوران
مجید-حال ندارم سفارش بده بیارن
ترنم-مجید پاشو دیگه
خیلی وقت باهم بیرون نرفتیمااااا
مجید-باش پاشو حاضرشو
ترنم-رفتم سریع حاضر شدم و بعد باهم رفتیم یه رستوران...
#نقطه_تاریک_زندگیم#حامیم#»جید_رضوی#رمان
۲.۹k
۲۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.