دختر خوانده ی هیولا پارت پنجاه
•••دختر خوانده ی هیولا•••
•••پارت پنجاه•••
"سونیک"
شدو- بقیه کجان؟
- تیلز میخواست ابزار جدید بخره و رفت بازار. امی و روژ هم میخواستن برن پاساژ که.. ناکلزم گرفتن با خودشون بردن..
شدو- شماها چرا نرفتین؟
روی کاناپه دراز میکشم چشمامو میبندم و میگم: هومم.. منکه خسته ام. تا چیلی داگ ها کامل اماده شن یه چُرت میزنم.
شدو- منم میرم طبقه بالا.
سیلور- باشه.
"آریانا"
درو باز میکنم و با رقص میرم داخل. با پشت پا درو میبندم و کیفمو پرت میکنم رو کاناپه روبرو تلویزیون.
- یوهوووو!
" بیست دقیقه بعد"
- اوم...
به کاغذای روبروم خیره میشم و بعد با خودم حرف میزنم: باید یه تیم دوچرخه سواری تشکیل بدم.. از بهترینای پایه ی هشتم و بعد.. راهی مسابقه هاشون کنم و مربیشون بشم..
حداقل جای شکرش باقی بود که خاطرات آریانا به علاوه خاطرات خودم توی ذهنم بود. یعنی خاطرات من توسط روحم به جسم آریانا منتقل شد. پس حداقل چندتا چیز راجع به دوچرخه سواری میدونم🫥
اینم از چند پارت امروز:) امیدوارم دوست داشته باشین:>
•••پارت پنجاه•••
"سونیک"
شدو- بقیه کجان؟
- تیلز میخواست ابزار جدید بخره و رفت بازار. امی و روژ هم میخواستن برن پاساژ که.. ناکلزم گرفتن با خودشون بردن..
شدو- شماها چرا نرفتین؟
روی کاناپه دراز میکشم چشمامو میبندم و میگم: هومم.. منکه خسته ام. تا چیلی داگ ها کامل اماده شن یه چُرت میزنم.
شدو- منم میرم طبقه بالا.
سیلور- باشه.
"آریانا"
درو باز میکنم و با رقص میرم داخل. با پشت پا درو میبندم و کیفمو پرت میکنم رو کاناپه روبرو تلویزیون.
- یوهوووو!
" بیست دقیقه بعد"
- اوم...
به کاغذای روبروم خیره میشم و بعد با خودم حرف میزنم: باید یه تیم دوچرخه سواری تشکیل بدم.. از بهترینای پایه ی هشتم و بعد.. راهی مسابقه هاشون کنم و مربیشون بشم..
حداقل جای شکرش باقی بود که خاطرات آریانا به علاوه خاطرات خودم توی ذهنم بود. یعنی خاطرات من توسط روحم به جسم آریانا منتقل شد. پس حداقل چندتا چیز راجع به دوچرخه سواری میدونم🫥
اینم از چند پارت امروز:) امیدوارم دوست داشته باشین:>
۲.۸k
۲۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.