فیک جیمین*part ²²*
دختر زیبا و خوش چهره ای که به نظر یکی از کارمندای هتل بزرگ و باابهت اوناما بود، یونیفرم هتل رو توی دستای خوش فرمش نگه داشته بود، توجه ترسناک هه جی رو به خودش جلب کرد... رختکن به شکل عجیبی خلوت بود... مطمئنا دلیلش این بود که ساعت کاری هتل از `5:40 شروع می شد و الان ساعت 6:21 دقیقه بود...انگار فرد دیگه ای به غیر از اون دختر فریبنده و هه جی توی رختکن هتل نبود!...و این برای هه جی فوق العاده خوب بود و برای هر کسی به غیر از اون، وحشتناک!...
کانگ هه جی، که انگار آماده انجام هر کار پلیدی برای رسیدن به هدف تنیده شده توسط کینه اش بود،اول نگاهی به اطراف کرد تا از نبود دوربین های مداربسته مطمئن بشه...خوب...مطمئنا هیچ کسی توی رختکن بانوان هتل دوربین مدار بسته نصب نمی کنه،و همینطور هم بود...رختکن بدون هیچ گونه دوربینی بود...به آرومی به سمت در رفت و در آروم ترین شکل ممکن در رو قفل کرد...
بعد از مطمئن شدن از امن بودن شرایط و نبود دوربین ها، دستاش که کینه حتی اون ها رو هم فرا گرفته بود و توسط دستکش سیاه رنگی پوشیده شده بود رو به داخل جیب بزرگ کیفش برد و شیشه قطره چکون نسبتا کوچیکی که مایع بی رنگی که معلوم نبود چه مایع ترسناک و سمی ای توش بود رو همراه با دستمالی که به نظر جنسی از پنبه داشت رو از کیف دوشی سیاه رنگش در آورد....با قطره چکون چند قطره ای از اون مایع عجیب بی رنگ رو روی دستمال پنبه ای که با اون یکی دستش نگه داشته بود ریخت و به سمت همون دختری که حتما یکی از کارکنا بود رفت...دخترک که سرش تو گوشیش بود، متوجه نزدیک شدن هه جی و قصد نسبتا ترسناکی داشت، نشد...هه جی همچنان با قدم های بی صدا و مرموز به اون دختر نزدیک می شد...تقریبا پشت اون دختر رسیده بود و 20 سانت بلند هم فاصله داشتن، که دستمال رو محکم جلوی بینی دختر رو به روش گرفت...در همین حین چشمش به اسم اون دختر که روی لباس توی دستای همون دختر بود افتاد، لی سویون؟...اسمش آشنا بود...اما الان وقت فکر کردن نداشت...همون دختری که انگار سویون نام داشت،تقلا می کرد و دست و پا می زد تا از بتونه از دست هه جی فرار کنه...اما فایده ای نداشت...هرچقدر بیشتر دست و پا میزد هه جی بیشتر زورش می کرد و محکم تر می گرفتش...مطمئنا روحیه خبیث و کینه توز هه جی عمرا اجازه میداد اون فرار کنه...بعد از حدود 20ثانیه دست و پا زدن و سعی برای فرار کردن، که همه اش هم ناموفق بود، دست از تکون خوردن و تلاش کردن برای در آوردن صدایی از خودش از بین رفت!...دست و پاهاش دیگه توان نداشتن، و اون به طور ناگهانی و عجیب و شدیدی احساس خستگی کرد...بعد از چند ثانیه چشم های کشیده اش رو بست و بیهوش شد...این حتما به خاطر اون مایع عجیب و غریب بود!...اولین قدم برای قصد رعب آور هه جی با موفقیت انجام شد!...و این خوب نبود...اصلا خوب نبود...
هه جی یونیفرم اون دختر رو از دستای زیباش کشید بیرون و گوشه ای روی یک از نیمکت هایی که برای تعویض لباس بود گذاشت و بعد به سمت دختری که سویون نام داشت رفت...به سختی جسم بیهوشش رو از زمین برداشت و به سمت کمد قدی مربوط به خود همون دختر رفت... با دیدن نوشتهٔ:«263 لی سویون» مطمئن شد کمد مال همون دختره و از اونجایی که درش باز بود و کلید هم روش بود، درصد شکش رو صفر می کرد... به آرومی نوار چسب پهنی از توی کیفش درآورد و با اون دهن، دست و پای اون دختر رو بست و بعد، جسمش رو توی کمد گذاشت و یک بار دیگه هم اونو به کمد بست...از شانس خوب هه جی و شانس گند ات، لی سویون کاملا توی اون کمد جا میشد...هه جی لی سویون رو داخل کمد جا داد و یک بار دیگه با چسب اون رو به داخل کمد قدی مال خودش چسبوند ...خوب...نقشه اش بی نقص بوده!...چون بلاخره اثر گاز اتر بعد از مدتی از بین میره و اون دختر حتما بیدار میشه...
*سخن نویسنده:خوب...دوستان گرامی...فرا رسیدن امتحانات زیبای ترم رو بهتون تبریک میگم😎...خوب...فقط اومدم بگم که اون چیزی که سویون باهاش بیهوش شد اتر بوده(منم بیکار نیستم بشینم توضیح بدم..جهت اطلاعات بیشتر به گوگل مراجعه کنید😇)...و این که...خوب...میخوام یکم اسپویل کنم🙂هه جی در کمد سویون رو می بنده و میره آشپزخونه🙂تا همینجا بدونین بقیشو هم تو خماری بمونین🙂دوستتون دارم...مواظب خودتون باشین و شرایط رو هم برسونین😗*
★شرایط↯
کامنت:30
لایک:26
#فیک
#سناریو
#بی_تی_اس
#جیمین
کانگ هه جی، که انگار آماده انجام هر کار پلیدی برای رسیدن به هدف تنیده شده توسط کینه اش بود،اول نگاهی به اطراف کرد تا از نبود دوربین های مداربسته مطمئن بشه...خوب...مطمئنا هیچ کسی توی رختکن بانوان هتل دوربین مدار بسته نصب نمی کنه،و همینطور هم بود...رختکن بدون هیچ گونه دوربینی بود...به آرومی به سمت در رفت و در آروم ترین شکل ممکن در رو قفل کرد...
بعد از مطمئن شدن از امن بودن شرایط و نبود دوربین ها، دستاش که کینه حتی اون ها رو هم فرا گرفته بود و توسط دستکش سیاه رنگی پوشیده شده بود رو به داخل جیب بزرگ کیفش برد و شیشه قطره چکون نسبتا کوچیکی که مایع بی رنگی که معلوم نبود چه مایع ترسناک و سمی ای توش بود رو همراه با دستمالی که به نظر جنسی از پنبه داشت رو از کیف دوشی سیاه رنگش در آورد....با قطره چکون چند قطره ای از اون مایع عجیب بی رنگ رو روی دستمال پنبه ای که با اون یکی دستش نگه داشته بود ریخت و به سمت همون دختری که حتما یکی از کارکنا بود رفت...دخترک که سرش تو گوشیش بود، متوجه نزدیک شدن هه جی و قصد نسبتا ترسناکی داشت، نشد...هه جی همچنان با قدم های بی صدا و مرموز به اون دختر نزدیک می شد...تقریبا پشت اون دختر رسیده بود و 20 سانت بلند هم فاصله داشتن، که دستمال رو محکم جلوی بینی دختر رو به روش گرفت...در همین حین چشمش به اسم اون دختر که روی لباس توی دستای همون دختر بود افتاد، لی سویون؟...اسمش آشنا بود...اما الان وقت فکر کردن نداشت...همون دختری که انگار سویون نام داشت،تقلا می کرد و دست و پا می زد تا از بتونه از دست هه جی فرار کنه...اما فایده ای نداشت...هرچقدر بیشتر دست و پا میزد هه جی بیشتر زورش می کرد و محکم تر می گرفتش...مطمئنا روحیه خبیث و کینه توز هه جی عمرا اجازه میداد اون فرار کنه...بعد از حدود 20ثانیه دست و پا زدن و سعی برای فرار کردن، که همه اش هم ناموفق بود، دست از تکون خوردن و تلاش کردن برای در آوردن صدایی از خودش از بین رفت!...دست و پاهاش دیگه توان نداشتن، و اون به طور ناگهانی و عجیب و شدیدی احساس خستگی کرد...بعد از چند ثانیه چشم های کشیده اش رو بست و بیهوش شد...این حتما به خاطر اون مایع عجیب و غریب بود!...اولین قدم برای قصد رعب آور هه جی با موفقیت انجام شد!...و این خوب نبود...اصلا خوب نبود...
هه جی یونیفرم اون دختر رو از دستای زیباش کشید بیرون و گوشه ای روی یک از نیمکت هایی که برای تعویض لباس بود گذاشت و بعد به سمت دختری که سویون نام داشت رفت...به سختی جسم بیهوشش رو از زمین برداشت و به سمت کمد قدی مربوط به خود همون دختر رفت... با دیدن نوشتهٔ:«263 لی سویون» مطمئن شد کمد مال همون دختره و از اونجایی که درش باز بود و کلید هم روش بود، درصد شکش رو صفر می کرد... به آرومی نوار چسب پهنی از توی کیفش درآورد و با اون دهن، دست و پای اون دختر رو بست و بعد، جسمش رو توی کمد گذاشت و یک بار دیگه هم اونو به کمد بست...از شانس خوب هه جی و شانس گند ات، لی سویون کاملا توی اون کمد جا میشد...هه جی لی سویون رو داخل کمد جا داد و یک بار دیگه با چسب اون رو به داخل کمد قدی مال خودش چسبوند ...خوب...نقشه اش بی نقص بوده!...چون بلاخره اثر گاز اتر بعد از مدتی از بین میره و اون دختر حتما بیدار میشه...
*سخن نویسنده:خوب...دوستان گرامی...فرا رسیدن امتحانات زیبای ترم رو بهتون تبریک میگم😎...خوب...فقط اومدم بگم که اون چیزی که سویون باهاش بیهوش شد اتر بوده(منم بیکار نیستم بشینم توضیح بدم..جهت اطلاعات بیشتر به گوگل مراجعه کنید😇)...و این که...خوب...میخوام یکم اسپویل کنم🙂هه جی در کمد سویون رو می بنده و میره آشپزخونه🙂تا همینجا بدونین بقیشو هم تو خماری بمونین🙂دوستتون دارم...مواظب خودتون باشین و شرایط رو هم برسونین😗*
★شرایط↯
کامنت:30
لایک:26
#فیک
#سناریو
#بی_تی_اس
#جیمین
۱۰.۸k
۰۷ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.