رمان عشق سیاه و سفید///part;83~
وایی لباسه خیلی خوشگل بودـ.. لباسامو دراوردمو لباسرو پوشیدم خودمو تو اینه نگاه کردم... یه ارایش کیوت یه مدل موی کیوت یه لباس کیوت شبیه پرنسس ها بود لباسم... رفتم بیرون... هیون سو و جونگ نگاشون بهم افتاد هیون سو که میتونم بگم با دیدن من دهنش باز مونده بودو جونگ سو فقط رو من زوم بودـ..
هیون سو: اوه ببین... دختر چه خوشگل شدی...
سرمو با خجالتی انداختم پایینو لبخند ارومی زدم و دوباره سرمو بلند کردم و گفتم
ا/ت: خیلی ممنونم..
جونگ سو دستاشو بالا میبره و برام دست میزنه
جونگ سو: براوو براوو.....
ا/ت: عع جونگ سو خجالتم نده دیگه(خنده کوچولو)
جونگ سو: خوب مگه دروغ میگم...
هیون سو: شاهزاده خانم نمیخوای جلو دروبین وایستی؟؟
ا/ت: چرا فقط یکم استرس دارم...
هیون سو: اصن استرس چیه رهاش کن... بیخیال شو بابا
ا/ت: اوکی سعیمو میکنم
رفتمو جلوی دروبین وایستادم استرس داشتم چون اولین بار بود که کل جهان قرار عکسای منو تپ اینترنت ببینن... عکاسی شروع شد هیون سو با حرکت دستش بهم اشاره میکرد تا من به شکل های گوناگونی دربیام و ازم عکس بگیره... بعد چند مین عکس انداختن.. گرم شدمو یخم باز شد...ای کاش بابامو مامانمم اینجا بودن که بهم میگفتن گور بابای کره جنوبی پول بریزم پو جیب مردم اونجا؟! تو یه بیگانه ای اصن برای چی باید تورو انتخاب کنن؟؟... اون همه کارموز کره ای دارن تو چرا باید بری؟! من اونروز که تو خونه بودم بشدت گریه کردم ولی الان... قوی جلوی دوربین عکاسیم...
چند مین بعد
عکاسی به پایان رسید ساعتو دیدم یعنی میتونم بگم تا ساعت۱۲عکاسی کردمو لباسای گوناگونی تن کردمـ.. عرق کرده بودم... کارمند و میکاپ ارتیستا با دستمال عرق صورتو بدنمو پاک کردن...
هیون سو: ا/ت بیا اینجا ببین چه شاهکاری به پا کردی...
ا/ت: صبر کن الان میام
رفتم پیش هیون سو... عکسارو بهم نشون داد... میتونم بگم واقعا قشنگ بودن با دیدنشون کف کرده بودم
ا/ت: وایی هیون سو چقدرخوشگل شدن عکسا!!!(با خنده و ذوق و شوق)
هیون سو:درواقع تو درخشان هستی تو عکسا!!
لبخند کوچیکی زدم... دوباره میکاپ ارتیستا صدام کردن تا دوباره مدل موهامو میکاپمو و لباسمو عوض کنن رفتم و همچی تکمیل شد فقط از لباسای زیبایی که تن من میکردن لذت میبردم.. کلا تا ساعت ۱٠ شب اینجا بودم... بیچاره جونگ سو که از ساعت ۷باهامه... دلم براش میسوزه... احساس کردم خوابش میاد...
ولی این کمپانی که منو اورده خیلی خوبه نذاشت گشنه بمونیم ناهارمون و شاممونم اما ه کرد...
هیون سو: خوب ا/ت عکاسیت تموم شد... میدونم خسته شدی.. ولی تو واقعا درخشیدی.. امروز عکسات اینترنت قرار میگیره و به حقوقتم خودمون قبلا پولو برات ریختیم چون یه کارتی برات به عنوان تازه کار هدیه دادیم اینم کارتت...
کارتو گرفتمو گفتم....
هیون سو: اوه ببین... دختر چه خوشگل شدی...
سرمو با خجالتی انداختم پایینو لبخند ارومی زدم و دوباره سرمو بلند کردم و گفتم
ا/ت: خیلی ممنونم..
جونگ سو دستاشو بالا میبره و برام دست میزنه
جونگ سو: براوو براوو.....
ا/ت: عع جونگ سو خجالتم نده دیگه(خنده کوچولو)
جونگ سو: خوب مگه دروغ میگم...
هیون سو: شاهزاده خانم نمیخوای جلو دروبین وایستی؟؟
ا/ت: چرا فقط یکم استرس دارم...
هیون سو: اصن استرس چیه رهاش کن... بیخیال شو بابا
ا/ت: اوکی سعیمو میکنم
رفتمو جلوی دروبین وایستادم استرس داشتم چون اولین بار بود که کل جهان قرار عکسای منو تپ اینترنت ببینن... عکاسی شروع شد هیون سو با حرکت دستش بهم اشاره میکرد تا من به شکل های گوناگونی دربیام و ازم عکس بگیره... بعد چند مین عکس انداختن.. گرم شدمو یخم باز شد...ای کاش بابامو مامانمم اینجا بودن که بهم میگفتن گور بابای کره جنوبی پول بریزم پو جیب مردم اونجا؟! تو یه بیگانه ای اصن برای چی باید تورو انتخاب کنن؟؟... اون همه کارموز کره ای دارن تو چرا باید بری؟! من اونروز که تو خونه بودم بشدت گریه کردم ولی الان... قوی جلوی دوربین عکاسیم...
چند مین بعد
عکاسی به پایان رسید ساعتو دیدم یعنی میتونم بگم تا ساعت۱۲عکاسی کردمو لباسای گوناگونی تن کردمـ.. عرق کرده بودم... کارمند و میکاپ ارتیستا با دستمال عرق صورتو بدنمو پاک کردن...
هیون سو: ا/ت بیا اینجا ببین چه شاهکاری به پا کردی...
ا/ت: صبر کن الان میام
رفتم پیش هیون سو... عکسارو بهم نشون داد... میتونم بگم واقعا قشنگ بودن با دیدنشون کف کرده بودم
ا/ت: وایی هیون سو چقدرخوشگل شدن عکسا!!!(با خنده و ذوق و شوق)
هیون سو:درواقع تو درخشان هستی تو عکسا!!
لبخند کوچیکی زدم... دوباره میکاپ ارتیستا صدام کردن تا دوباره مدل موهامو میکاپمو و لباسمو عوض کنن رفتم و همچی تکمیل شد فقط از لباسای زیبایی که تن من میکردن لذت میبردم.. کلا تا ساعت ۱٠ شب اینجا بودم... بیچاره جونگ سو که از ساعت ۷باهامه... دلم براش میسوزه... احساس کردم خوابش میاد...
ولی این کمپانی که منو اورده خیلی خوبه نذاشت گشنه بمونیم ناهارمون و شاممونم اما ه کرد...
هیون سو: خوب ا/ت عکاسیت تموم شد... میدونم خسته شدی.. ولی تو واقعا درخشیدی.. امروز عکسات اینترنت قرار میگیره و به حقوقتم خودمون قبلا پولو برات ریختیم چون یه کارتی برات به عنوان تازه کار هدیه دادیم اینم کارتت...
کارتو گرفتمو گفتم....
۷.۷k
۲۶ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.