.
.
ماهی عاشق دریا شده بود.
دریا گفت: می توانی از تُنگ دل بکنی؟
ماهی گفت: دل می کنم به شرطی که تو هم برای همیشه مال من باشی.
دریا قبول کرد و تمام ماهی و پرنده هایی که همراهش بودند به رودها و دریاچه های اطراف فرستاد.
ماهی ی سرخی ماند و دریای که بیش از حد بزرگ بود.
کمی شنا کرد... گشت، ولی کلافه شد.
رو به دریا کرد و گفت: خسته شدم. من نمی توانم تمام تو را پیدا کنم. هر چقدر هم مال من باشی، باز مال من نیستی.
دریا به ماهی گفت: عشق، مالکیت نیست.
تو اگر عاشق بودی به قدر همان تنگ، میان سینه ام، عاشقانه شنا می کردی ...
👤 حمید جدیدی
ماهی عاشق دریا شده بود.
دریا گفت: می توانی از تُنگ دل بکنی؟
ماهی گفت: دل می کنم به شرطی که تو هم برای همیشه مال من باشی.
دریا قبول کرد و تمام ماهی و پرنده هایی که همراهش بودند به رودها و دریاچه های اطراف فرستاد.
ماهی ی سرخی ماند و دریای که بیش از حد بزرگ بود.
کمی شنا کرد... گشت، ولی کلافه شد.
رو به دریا کرد و گفت: خسته شدم. من نمی توانم تمام تو را پیدا کنم. هر چقدر هم مال من باشی، باز مال من نیستی.
دریا به ماهی گفت: عشق، مالکیت نیست.
تو اگر عاشق بودی به قدر همان تنگ، میان سینه ام، عاشقانه شنا می کردی ...
👤 حمید جدیدی
۴.۰k
۰۲ آذر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.