فیک کوک
𝕸𝖞 𝖒𝖆𝖋𝖎𝖆⁵⁴
+: نه بابا!
_: بهخدا!
+: پاشو برو اتاق خودت تا کسی نیومدهههه!
_: باشه باشه رفتم انقدر حرص نخور پیر میشی! من شوگرمامی دوست ندارم!
حرص خودنای ات برای جیکی زیادی کیوت بود. اون دقیقا براش مثل یه عروسک بود که دوست داشت تمام عمرش اونو تو بغلش بگیره.
به زور ات از جاش بلند شد از اتاق بیرون اومد.
_: کیوت وحشی!*آروم*
×: با کی حرف میزنی?
_: عا..عهه نونا چطوری؟*استرس*
×: دم اتاق ات چیکار میکنی؟
_: عا هیچی. دیشب امارت خالی بود اینم که ترسو گفت پیشش بخوابم یهوقت سکته نکنه تو تنهایی. که درواقع دستمو تا آرنج بردم تو عسل گذاشتم تو دهنش گاز گرفت.
سعی میکرد بیتفاوت همه این حرفارو بزنه. ولی کار سختی بود.
×: مطمئنی¿
_: آره جرا مطمئن نباشم?
×: باش.. برو پایین سر میز صبحانه منتظرتن مامان و بابا. منم برم پیش رز.
_: اوکی..
همون طور که پاهاشو توی شکمش جمع کرده بود با لحن کلافه با خودش حرف میزد.
+: ووووییییی آخه من چیکار کنم این خرگوش کلخروووو! خو آخه مردک اگه همینطوری...
×: هی ات داری با کی حرف میزنی؟
+: هییین! وای اونی!! یه اهمی.. یه اوهومی.. ترسیدم!
×: خب حالا قش نکن. چی میگی با خودت؟
+: نه بابا!
_: بهخدا!
+: پاشو برو اتاق خودت تا کسی نیومدهههه!
_: باشه باشه رفتم انقدر حرص نخور پیر میشی! من شوگرمامی دوست ندارم!
حرص خودنای ات برای جیکی زیادی کیوت بود. اون دقیقا براش مثل یه عروسک بود که دوست داشت تمام عمرش اونو تو بغلش بگیره.
به زور ات از جاش بلند شد از اتاق بیرون اومد.
_: کیوت وحشی!*آروم*
×: با کی حرف میزنی?
_: عا..عهه نونا چطوری؟*استرس*
×: دم اتاق ات چیکار میکنی؟
_: عا هیچی. دیشب امارت خالی بود اینم که ترسو گفت پیشش بخوابم یهوقت سکته نکنه تو تنهایی. که درواقع دستمو تا آرنج بردم تو عسل گذاشتم تو دهنش گاز گرفت.
سعی میکرد بیتفاوت همه این حرفارو بزنه. ولی کار سختی بود.
×: مطمئنی¿
_: آره جرا مطمئن نباشم?
×: باش.. برو پایین سر میز صبحانه منتظرتن مامان و بابا. منم برم پیش رز.
_: اوکی..
همون طور که پاهاشو توی شکمش جمع کرده بود با لحن کلافه با خودش حرف میزد.
+: ووووییییی آخه من چیکار کنم این خرگوش کلخروووو! خو آخه مردک اگه همینطوری...
×: هی ات داری با کی حرف میزنی؟
+: هییین! وای اونی!! یه اهمی.. یه اوهومی.. ترسیدم!
×: خب حالا قش نکن. چی میگی با خودت؟
۳.۶k
۳۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.