بازی عشق شیطان پارت ۶۲
(\.Game of Devil's Love./)
_P. . . 62_
مین سو: آ آره خب منم تازه اومدم.
ژوئن: راستی دیروقته بهتره که بریم.
یه جون: آره درسته بهتره که بریم.
ژوئن: هه این...
مین سو: نه خیر هه این...
ژوئن: بچه ها شما و هه این برین پایین منو مین سو هم میایم.
کارلو: آهان اوکی. بریم.
رفتن پایین و...
که مین سو جلوی در دفترم با یه دست دوباره یقه ام رو گرفت.
مین سو(با عصبانیت): چیه میخوای جلومو بگیری که هه این با تو بیاد؟
ژوئن: برای چی داری اینکارو میکنی؟
که دستشو پس کشیدم و یکم هولش دادم.
ژوئن: من نکشتمشون پدرم اونارو کشته چون یادمه که پدرم چون مخالف دِیت منو هه این بود اینکارو کرد و امضامو جعل کرد.
مین سو: توقع داری باورشون کنم. پدر و مادرمون با تو مخالفتی نداشتن.
ژوئن: میخوای تقاص جُرم پدرمو من پس بدم؟ من حتی اونارو نمیشناختم.
مین سو(با عصبانیت و پوزخند): چجوری میخوای ثابتش کنی؟
ژوئن: میتونی اسناد رو مقایسه کنی.
رفتم و یکی از اسناد مافیایی رو براش آوردم.
ژوئن: توی اسناد کنار امضام همیشه این نماد کوچیک هست ولی توی این عکس سند،... پدرم چند بار دیگه هم امضامو جعل کرده بود و توی همش هم این نماد نیست.
بعد چند لحظه که مین سو هم متوجه شد رفتم سند رو سر جاش گذاشتم و بدون توجه بهش میخواستم برم که
مین سو(با خنده مسخره): باشه بابا تو راست میگی فعلا کاریت ندارم فقط به خاطر هه این ولی اگه بفهمم که تو، قاتل واقعیشون هستی زنده ات نمیزارم.
ژوئن: قبوله. اینم مثل همونی که توی بیمارستان گفتی. بیا بریم.
مین سو(زیرلبی): شیطان...
رفتیم پایین مین سو و بقیه بچه ها هم رفتنو منم با هه این رفتم.
(پرش زمانی به فردا توی شرکت)
پایین بودم که مین سو رو دیدم انگار میخواست جایی بره.
رفتم سمت مین سو
ژوئن: جایی میری مین سو؟
مین سو: آره. جای همیشگی که خیلی وقته نرفتم.
فهمیدم که کجا میخواد برای همین خواستم که منم باهاش برم.
ژوئن: منم باهات میام.
مین سو: مطمئنی؟
ژوئن: آره.
رفتیم پارکینگ و راه افتادیم، از راه گل هم گرفتیم و بعد یکمی رسیدیم و پیاده شدیم.
مین سو رفت ولی من چند لحظه کنار ماشین بودم و بعد رفتم.
رفته بودیم جایی که پدر و مادر هه این و مین سو دفن شده بودن.
مین سو: چند سال گذشت هنوزم عادت نکردم.
(ویو مین سو:
ژوئن هم اومد و گل رو گذاشت.
کاملا چهره اش مشخص بود که روش نمیشد بیشتر بمونه.)
مین سو: چرا اینطوری هستی؟ تو که اون کارو نکردی.
ژوئن: بلاخره باور کردی؟ درسته من نکردم ولی بازم روم نمیشه، چون پسر همون آشغالی هستم که اون کارو کرد.
مین سو: مامان بابا، بلاخره آوردمش همون پسری که میخواستین ببینینش.
ژوئن: وقتی که از هه این جدا شدین اون فقط دو سالش بود و تو هم سه سالت بود.
مین سو: آره خب. قرار بود بلاخره بعد فرغ التحصیلی ببینیمش...
_P. . . 62_
مین سو: آ آره خب منم تازه اومدم.
ژوئن: راستی دیروقته بهتره که بریم.
یه جون: آره درسته بهتره که بریم.
ژوئن: هه این...
مین سو: نه خیر هه این...
ژوئن: بچه ها شما و هه این برین پایین منو مین سو هم میایم.
کارلو: آهان اوکی. بریم.
رفتن پایین و...
که مین سو جلوی در دفترم با یه دست دوباره یقه ام رو گرفت.
مین سو(با عصبانیت): چیه میخوای جلومو بگیری که هه این با تو بیاد؟
ژوئن: برای چی داری اینکارو میکنی؟
که دستشو پس کشیدم و یکم هولش دادم.
ژوئن: من نکشتمشون پدرم اونارو کشته چون یادمه که پدرم چون مخالف دِیت منو هه این بود اینکارو کرد و امضامو جعل کرد.
مین سو: توقع داری باورشون کنم. پدر و مادرمون با تو مخالفتی نداشتن.
ژوئن: میخوای تقاص جُرم پدرمو من پس بدم؟ من حتی اونارو نمیشناختم.
مین سو(با عصبانیت و پوزخند): چجوری میخوای ثابتش کنی؟
ژوئن: میتونی اسناد رو مقایسه کنی.
رفتم و یکی از اسناد مافیایی رو براش آوردم.
ژوئن: توی اسناد کنار امضام همیشه این نماد کوچیک هست ولی توی این عکس سند،... پدرم چند بار دیگه هم امضامو جعل کرده بود و توی همش هم این نماد نیست.
بعد چند لحظه که مین سو هم متوجه شد رفتم سند رو سر جاش گذاشتم و بدون توجه بهش میخواستم برم که
مین سو(با خنده مسخره): باشه بابا تو راست میگی فعلا کاریت ندارم فقط به خاطر هه این ولی اگه بفهمم که تو، قاتل واقعیشون هستی زنده ات نمیزارم.
ژوئن: قبوله. اینم مثل همونی که توی بیمارستان گفتی. بیا بریم.
مین سو(زیرلبی): شیطان...
رفتیم پایین مین سو و بقیه بچه ها هم رفتنو منم با هه این رفتم.
(پرش زمانی به فردا توی شرکت)
پایین بودم که مین سو رو دیدم انگار میخواست جایی بره.
رفتم سمت مین سو
ژوئن: جایی میری مین سو؟
مین سو: آره. جای همیشگی که خیلی وقته نرفتم.
فهمیدم که کجا میخواد برای همین خواستم که منم باهاش برم.
ژوئن: منم باهات میام.
مین سو: مطمئنی؟
ژوئن: آره.
رفتیم پارکینگ و راه افتادیم، از راه گل هم گرفتیم و بعد یکمی رسیدیم و پیاده شدیم.
مین سو رفت ولی من چند لحظه کنار ماشین بودم و بعد رفتم.
رفته بودیم جایی که پدر و مادر هه این و مین سو دفن شده بودن.
مین سو: چند سال گذشت هنوزم عادت نکردم.
(ویو مین سو:
ژوئن هم اومد و گل رو گذاشت.
کاملا چهره اش مشخص بود که روش نمیشد بیشتر بمونه.)
مین سو: چرا اینطوری هستی؟ تو که اون کارو نکردی.
ژوئن: بلاخره باور کردی؟ درسته من نکردم ولی بازم روم نمیشه، چون پسر همون آشغالی هستم که اون کارو کرد.
مین سو: مامان بابا، بلاخره آوردمش همون پسری که میخواستین ببینینش.
ژوئن: وقتی که از هه این جدا شدین اون فقط دو سالش بود و تو هم سه سالت بود.
مین سو: آره خب. قرار بود بلاخره بعد فرغ التحصیلی ببینیمش...
۷.۰k
۱۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.