اشک های خاکستری
#پارت۴۹
خودمو رسوندم خونه... ماشین جونگکوک جلوی در...
دویدم سمت در... نشسته بود رو پله
_ اوو هیونگ
بلند شد و اومد پیشم... دستشو گذاشت رو شونم
_ چرا به این ا.ت نمیگی من نمیخوام بخورمش؟! یجوری ترسیده انگار من هیولام
* برو کنار
یکم رفت اونور... دستمو گذاشتم رو دستگیره
* ا.ت... درو باز کن منم
جونگکوک خندید
_ یااا نرینی تو خودت.. ببین قهرمانت اومده درو باز کن دیگه
انگار ا.ت خیال باز کردن درو نداشت.. خودم کلید انداختم رفتم تو... جونگکوکم پشت سرم اومد داخل
به ا.ت که کنار گلدان نشسته بود نگاه کردم
* نترس کاریت نداره
_ پاشو
ا.ت اما سرشو گرفته بود پایین... پاهاشو بغل گرفته بود و آروم نفس میکشید
< پارتای بعدو بزارم؟؟؟ >
خودمو رسوندم خونه... ماشین جونگکوک جلوی در...
دویدم سمت در... نشسته بود رو پله
_ اوو هیونگ
بلند شد و اومد پیشم... دستشو گذاشت رو شونم
_ چرا به این ا.ت نمیگی من نمیخوام بخورمش؟! یجوری ترسیده انگار من هیولام
* برو کنار
یکم رفت اونور... دستمو گذاشتم رو دستگیره
* ا.ت... درو باز کن منم
جونگکوک خندید
_ یااا نرینی تو خودت.. ببین قهرمانت اومده درو باز کن دیگه
انگار ا.ت خیال باز کردن درو نداشت.. خودم کلید انداختم رفتم تو... جونگکوکم پشت سرم اومد داخل
به ا.ت که کنار گلدان نشسته بود نگاه کردم
* نترس کاریت نداره
_ پاشو
ا.ت اما سرشو گرفته بود پایین... پاهاشو بغل گرفته بود و آروم نفس میکشید
< پارتای بعدو بزارم؟؟؟ >
۲۱۹
۲۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.