√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√
√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√
فصل دوم
افراد =کیانوش _ عمو کاوه _ مامان بزرگ _ سامی _ لیلی _ نیکو _ مبین _ ساغر _ طاها
نیکا
بعد از شمال اومدیم تهران بعد هم عمو کاوه اینا اومدن من فکر میکردم عمو تنهاست اما زن عمو و کیانوش هم بودن قرار بود واسه استقبال ازشون بریم منم بعد از خواب و حموم با یه تیپ اسپرت چرم مثل لیلی و سامی رفتیم استقبال شون تو راه حال نیکو رو پرسیدم از عمو گفت
_ کلاس مهم داشت با اولین پرواز امشب میاد
یهو چشمم یه سامی افتاد که گونه هاش قرمز شده بود بلند خندیدم که سامی دستش رو رو دهنم گذاشت فرداش لیلی پرسید
_ چی شده بود میخندی ؟
_ هیچی وقتی از نیکو پرسیدم سامی قرمز شده بود سرش هم پایین بود
_ ه ه واقعا داشی عاشق شده ؟
_ فککنم
یه دفعه کیانوش اومد تو منم به لیلی گفتم بره بیرون لیلی که رفت کیانوش گفت
_ از مامان بزرگ همه چی رو شنیدم که مبین با ساغر اوکی شده چرا بهش فرصت نمیدی حرف بزنه ؟
_ هرسری که میبینمش کیان حالم بد میشه امشب خونه مامان بزرگ اونا هم هستن کیان یادته ازم خواستگاری کردی
_ آرع توهم گفتی نه بخواطر مبین
_اما امشب بهت جواب مثبت میدم !
_ چیچرا یهویی نگفتی من در موردش فکر کنم
_ حالا وقت داری تا شب که قراره بریم وقت نکنه الان دیگه به من علاقه نداری
_ چیزه آخه تو اون موقع منو نام امیدم کردی دیگه امید به این کار ندارم
_ من که دارم میگم این سری قبول میکنم
(خونه مامان بزرگ)
مبین
_ مامان بزرگ من یه تصمیم گرفتم
_چه تصمیمی عزیزم ؟
_ من میخوام با کیانوش ازدواج کنم اون دوسال پیش فکرم مبینی بود که به ساغر فکر میکرد
همون جا بود که صدام رفت بالا
_تو چی میگی من دوست دارم دیوونه
همون موقع دیدم که کیانوش زد زیر گوشم که ساغر داد زد خون دیگه نفهمیدم چی شد یعنی کیانوش منو زد من که اینقدر براش میمیرم دیگه گذشت اون موقع ها
_ آقا خوبین اگه میشنوید دستتون رو تکون بدید
_ اینجا ...کجاس.....من اینجا چیکار میکنم
_ مبین بیدار شدی
واقعا نیکا بود مردم یا خوابم با سردی گفتم
_ تو اینجا چیکار میکنی
_ به تو ربطی نداره آره نباید میوم تقصیر کنه که کار اون ساغر رو رو نکردم
_ چیکار ... چیکار کرده مگه ؟
سامی اومد داد زد گفت
_ رفته میگه این مبین من نیست مبین من وای نمیساد کتک بخوره گفت من میرم پیش مامانم اینا ایتالیا
_ چی ایتالیا کی ؟
_ انگار نه انگار که دو روزه بیهوشی ولی خوب زد من اومدم بزنم
یه دفعه دیدم نیکا زد زیر گوش سامی
_ ب رو گمشو بیرون تا نزدم بجای دو روز ده روز بیهوش بخوابی
رفت بیرون منم شروع به گریه کردم _
ادامه دارد ........
البته با کمک و امید دهی شما لایک و کامنت .
فصل دوم
افراد =کیانوش _ عمو کاوه _ مامان بزرگ _ سامی _ لیلی _ نیکو _ مبین _ ساغر _ طاها
نیکا
بعد از شمال اومدیم تهران بعد هم عمو کاوه اینا اومدن من فکر میکردم عمو تنهاست اما زن عمو و کیانوش هم بودن قرار بود واسه استقبال ازشون بریم منم بعد از خواب و حموم با یه تیپ اسپرت چرم مثل لیلی و سامی رفتیم استقبال شون تو راه حال نیکو رو پرسیدم از عمو گفت
_ کلاس مهم داشت با اولین پرواز امشب میاد
یهو چشمم یه سامی افتاد که گونه هاش قرمز شده بود بلند خندیدم که سامی دستش رو رو دهنم گذاشت فرداش لیلی پرسید
_ چی شده بود میخندی ؟
_ هیچی وقتی از نیکو پرسیدم سامی قرمز شده بود سرش هم پایین بود
_ ه ه واقعا داشی عاشق شده ؟
_ فککنم
یه دفعه کیانوش اومد تو منم به لیلی گفتم بره بیرون لیلی که رفت کیانوش گفت
_ از مامان بزرگ همه چی رو شنیدم که مبین با ساغر اوکی شده چرا بهش فرصت نمیدی حرف بزنه ؟
_ هرسری که میبینمش کیان حالم بد میشه امشب خونه مامان بزرگ اونا هم هستن کیان یادته ازم خواستگاری کردی
_ آرع توهم گفتی نه بخواطر مبین
_اما امشب بهت جواب مثبت میدم !
_ چیچرا یهویی نگفتی من در موردش فکر کنم
_ حالا وقت داری تا شب که قراره بریم وقت نکنه الان دیگه به من علاقه نداری
_ چیزه آخه تو اون موقع منو نام امیدم کردی دیگه امید به این کار ندارم
_ من که دارم میگم این سری قبول میکنم
(خونه مامان بزرگ)
مبین
_ مامان بزرگ من یه تصمیم گرفتم
_چه تصمیمی عزیزم ؟
_ من میخوام با کیانوش ازدواج کنم اون دوسال پیش فکرم مبینی بود که به ساغر فکر میکرد
همون جا بود که صدام رفت بالا
_تو چی میگی من دوست دارم دیوونه
همون موقع دیدم که کیانوش زد زیر گوشم که ساغر داد زد خون دیگه نفهمیدم چی شد یعنی کیانوش منو زد من که اینقدر براش میمیرم دیگه گذشت اون موقع ها
_ آقا خوبین اگه میشنوید دستتون رو تکون بدید
_ اینجا ...کجاس.....من اینجا چیکار میکنم
_ مبین بیدار شدی
واقعا نیکا بود مردم یا خوابم با سردی گفتم
_ تو اینجا چیکار میکنی
_ به تو ربطی نداره آره نباید میوم تقصیر کنه که کار اون ساغر رو رو نکردم
_ چیکار ... چیکار کرده مگه ؟
سامی اومد داد زد گفت
_ رفته میگه این مبین من نیست مبین من وای نمیساد کتک بخوره گفت من میرم پیش مامانم اینا ایتالیا
_ چی ایتالیا کی ؟
_ انگار نه انگار که دو روزه بیهوشی ولی خوب زد من اومدم بزنم
یه دفعه دیدم نیکا زد زیر گوش سامی
_ ب رو گمشو بیرون تا نزدم بجای دو روز ده روز بیهوش بخوابی
رفت بیرون منم شروع به گریه کردم _
ادامه دارد ........
البته با کمک و امید دهی شما لایک و کامنت .
۲۸۲
۲۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.