پارت اخر
فروریخت. گفت:چ... چی......... میگی نه.. نه امکان نداره. نه که اروم دست لاقرش روی قلبش رفت و اروم روی زمین نشست خم شدمو اروم صورتشو بالا سمت خودم اوردم گفتم:اروم باش یه راهی هست گفت:هق چ.... چرا هی هق دکتر گفت:فقط یه راهی هست باید
جراحی کنید تا شایدخوب بشید ولی احتمال مرگ بیشتر از زندگی هست که گریش شدید تر شد بیشتر قلبشو فشورد چشمای نگرانش منو میترسوند . گفتم:کوک اروم. سرشو تو سینم فشوردم صدای هق هق ازار دهنده بود. دکتر گفت :زیاد نباید روز جراحی رو عقب بندازید. گفتم:باش خدانگهدار گفت:خداحافظ
کوک که همین طور اشک میریخت گفت:تحمل ندارم
گفتم:نگران نباش چون درد نداره....... بسه گریه نکن
(یک هفته بعد)خب حالا من باید درد جراحی بکشم
کوک جلو در اتاق عمل نشسته بود دکتر گفت:خب دیگه بریم.......( زبان جانگ کوک)وای نه..... نه.. ا. ت منو بردن نه....... نمیخوام....... هق..... ههه. ه. ه. هق..(از زبان مینگیو دوست جانگ کوک)کوک همین طور میزد تو سر خودش و خودشو لعنت میکرد گفتم:کوک بسه....... ا. ت سالم میاد پیشت گفت:ا... اگه ن... نیومد.......... چی ها گفتم:من یاد نگران نباش تحمل کن
( از زبان کوک)وای چرا نمیاد بیرون......... گریم شدت گرفت...... یعنی چه اتفاقی افتاده( بعد از عمل جراحی )
دکتر با ناامیدی اومد بیرون گفت:ا..... اقای... جئون تس.. ت. تسلیت «با صدا اروم»
چی گفتم:هاااااااا یعنی چ...... چی....... یعنی م..... م..... مو.... مرد... ً........ «اروم»نه امکان نداره..... نه نمیشع«بلند» 🥲
( چند ما بعد)
(از زبان مینگیو )رفتم خونه کوک درو باز کردم هیچ کس خونه نبود رفتم سمت تخت دیدم وایییی نههه کوک خودکشی کرده و یه نامه هم رو میزه
نامه
مینگیو، پدر و مادر عزیزم من نبودن ا. ت رو نمی تونم
تحمل کنم برای همین..........
رفتم پیش خودش که بهم ارامش بده برای مرگ من.....
نگران نباشید من خودم از مرگ خودم راضی هستم... من میدونم ا. ت هم نمی خواد من خودم. نکشی کنم اما... نمی تونستم بدونه ا. ت رنده بمونم با اینکه.......
میرم جهنم خوشحالم
با عشق جئون
تا خوندمش اشکام دست خودم نبود سرا زیر شد
پایان....._______________میدونم کوتاه یا بیخود شد ... معذرت
جراحی کنید تا شایدخوب بشید ولی احتمال مرگ بیشتر از زندگی هست که گریش شدید تر شد بیشتر قلبشو فشورد چشمای نگرانش منو میترسوند . گفتم:کوک اروم. سرشو تو سینم فشوردم صدای هق هق ازار دهنده بود. دکتر گفت :زیاد نباید روز جراحی رو عقب بندازید. گفتم:باش خدانگهدار گفت:خداحافظ
کوک که همین طور اشک میریخت گفت:تحمل ندارم
گفتم:نگران نباش چون درد نداره....... بسه گریه نکن
(یک هفته بعد)خب حالا من باید درد جراحی بکشم
کوک جلو در اتاق عمل نشسته بود دکتر گفت:خب دیگه بریم.......( زبان جانگ کوک)وای نه..... نه.. ا. ت منو بردن نه....... نمیخوام....... هق..... ههه. ه. ه. هق..(از زبان مینگیو دوست جانگ کوک)کوک همین طور میزد تو سر خودش و خودشو لعنت میکرد گفتم:کوک بسه....... ا. ت سالم میاد پیشت گفت:ا... اگه ن... نیومد.......... چی ها گفتم:من یاد نگران نباش تحمل کن
( از زبان کوک)وای چرا نمیاد بیرون......... گریم شدت گرفت...... یعنی چه اتفاقی افتاده( بعد از عمل جراحی )
دکتر با ناامیدی اومد بیرون گفت:ا..... اقای... جئون تس.. ت. تسلیت «با صدا اروم»
چی گفتم:هاااااااا یعنی چ...... چی....... یعنی م..... م..... مو.... مرد... ً........ «اروم»نه امکان نداره..... نه نمیشع«بلند» 🥲
( چند ما بعد)
(از زبان مینگیو )رفتم خونه کوک درو باز کردم هیچ کس خونه نبود رفتم سمت تخت دیدم وایییی نههه کوک خودکشی کرده و یه نامه هم رو میزه
نامه
مینگیو، پدر و مادر عزیزم من نبودن ا. ت رو نمی تونم
تحمل کنم برای همین..........
رفتم پیش خودش که بهم ارامش بده برای مرگ من.....
نگران نباشید من خودم از مرگ خودم راضی هستم... من میدونم ا. ت هم نمی خواد من خودم. نکشی کنم اما... نمی تونستم بدونه ا. ت رنده بمونم با اینکه.......
میرم جهنم خوشحالم
با عشق جئون
تا خوندمش اشکام دست خودم نبود سرا زیر شد
پایان....._______________میدونم کوتاه یا بیخود شد ... معذرت
۶.۴k
۲۳ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.