پارت چهارم
با کوک سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت ازمایشگاه وقتی رسیدیم کوک گفت بشین تا برم و بیام
ویو کوک
رفتم سمت پذیرش و گفتم
کوک:ببخشید برای تست بارداری اومدم برای نامزدم
پرستار:اقای جئون؟
کوک:بله خودم هستم
پرستار:بیمار داخله صبر کنید بیاد بیرون بعد برید
کوک:اوکی
رفتم نشستم پیش میرا سرش و تکیه داده بود به دیوار رو چشماش بسته بود واقعا دختر خوشگل و مهربونی بود اه کوک داری چی میگی نباید عاشقش بشی یبار عاشق شدی واسه هفت پشات بسته
وقتی اونا اومدن بیرون میرا رو تکون دادم
ویو میرا:با تکونای یکی چشمام و باز کردم به کوک خیره شد که گفت
کوک:بلندشو بریم داخل
میرا:باشه ارباب
رفتیم داخل به دستور دکتر نشستم رو صندلی که اومدو ازمایش گرفت خیلی درد داشت.
بعد ازمایش دکتر گفت
دکتر:نیم ساعت دیگه برگه ازمایشتون اماده ست
کوک:اوکی
دستم گرفت باهم از اتاق زدیم بیرون نشستیم رو صندل که بعد نیم ساعت پرستار اومد گفت
پرستار:اقای جئون برگه ازمایشتون
برگه رو گرفتم که دیدم میرا سرشو کرد تو برگه اخمی کردم و سرش برداشتم جواب منفی بود که ازش پرسیدم
کوک:دیشب چیزی خوردی؟
میرا:ارباب خودتون گفتید از اتاقم بیرون نیام برای همین شام نخوردم
پوفی کشدن ارم زدم رو سرش و گفتم
کوک:من گفتم شام نخور میومدی شما میخوردی بعد دوباره میرفتی تو اتاقت
میرا:ببخشید
کوک:ضعف کردی بلند شو بریم یچیزی بگیرم بخوری
میرا:چشم
باهم بلند شدیم و رفتیم بیرون
کوک واسم کیک ابمیوه گرفت خوردم
رسیدیم عمارت سریع پیاده شدم جلوتر رفتم
همینکه رفتم داخل اجوما وسط سالن افتاده بود و غرق در خون بود
جیغ بنفشی کشیدم و رفتم بیرون
نمیدونم به چه جرعتی ولی مریدم تو بغلش گریه کرد
ویو کوک
خواستم برم داخل عمارت که صدای حیغ میرا اومد و پرید بغل من گریه میکرد
کوک:چیشده؟
میرا:اجوما.....اجوما
همینطوری که تو بغلم بود رفتم تو عمارت اجوما کف سالن بود و خونی عصبی شدم میدونستم کاره تهیونگ بود
فلش بک به سه روز پیش
تهیونگ:کوک بیا سر اون دختر معامله کنیم
کوک:کدوم؟
تهیونگ:همونیکه چند روزی پیشته و زیر خوابته
عصبی شدم و گفتم
کوک:نخیر به هیچ عنوان
تهیونگ:ولی من عاشقشم
کوک:نمیشههه
تهیونگ:پس بچرخ تا پرخیم اقای جئون مال خودم میکنمش
پایان فلش بک
شرایط
۲۰ تا کامنت
۲۰ تا لایک
ویو کوک
رفتم سمت پذیرش و گفتم
کوک:ببخشید برای تست بارداری اومدم برای نامزدم
پرستار:اقای جئون؟
کوک:بله خودم هستم
پرستار:بیمار داخله صبر کنید بیاد بیرون بعد برید
کوک:اوکی
رفتم نشستم پیش میرا سرش و تکیه داده بود به دیوار رو چشماش بسته بود واقعا دختر خوشگل و مهربونی بود اه کوک داری چی میگی نباید عاشقش بشی یبار عاشق شدی واسه هفت پشات بسته
وقتی اونا اومدن بیرون میرا رو تکون دادم
ویو میرا:با تکونای یکی چشمام و باز کردم به کوک خیره شد که گفت
کوک:بلندشو بریم داخل
میرا:باشه ارباب
رفتیم داخل به دستور دکتر نشستم رو صندلی که اومدو ازمایش گرفت خیلی درد داشت.
بعد ازمایش دکتر گفت
دکتر:نیم ساعت دیگه برگه ازمایشتون اماده ست
کوک:اوکی
دستم گرفت باهم از اتاق زدیم بیرون نشستیم رو صندل که بعد نیم ساعت پرستار اومد گفت
پرستار:اقای جئون برگه ازمایشتون
برگه رو گرفتم که دیدم میرا سرشو کرد تو برگه اخمی کردم و سرش برداشتم جواب منفی بود که ازش پرسیدم
کوک:دیشب چیزی خوردی؟
میرا:ارباب خودتون گفتید از اتاقم بیرون نیام برای همین شام نخوردم
پوفی کشدن ارم زدم رو سرش و گفتم
کوک:من گفتم شام نخور میومدی شما میخوردی بعد دوباره میرفتی تو اتاقت
میرا:ببخشید
کوک:ضعف کردی بلند شو بریم یچیزی بگیرم بخوری
میرا:چشم
باهم بلند شدیم و رفتیم بیرون
کوک واسم کیک ابمیوه گرفت خوردم
رسیدیم عمارت سریع پیاده شدم جلوتر رفتم
همینکه رفتم داخل اجوما وسط سالن افتاده بود و غرق در خون بود
جیغ بنفشی کشیدم و رفتم بیرون
نمیدونم به چه جرعتی ولی مریدم تو بغلش گریه کرد
ویو کوک
خواستم برم داخل عمارت که صدای حیغ میرا اومد و پرید بغل من گریه میکرد
کوک:چیشده؟
میرا:اجوما.....اجوما
همینطوری که تو بغلم بود رفتم تو عمارت اجوما کف سالن بود و خونی عصبی شدم میدونستم کاره تهیونگ بود
فلش بک به سه روز پیش
تهیونگ:کوک بیا سر اون دختر معامله کنیم
کوک:کدوم؟
تهیونگ:همونیکه چند روزی پیشته و زیر خوابته
عصبی شدم و گفتم
کوک:نخیر به هیچ عنوان
تهیونگ:ولی من عاشقشم
کوک:نمیشههه
تهیونگ:پس بچرخ تا پرخیم اقای جئون مال خودم میکنمش
پایان فلش بک
شرایط
۲۰ تا کامنت
۲۰ تا لایک
۱۲.۸k
۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.