𝓑𝓮𝓽𝓻𝓪𝔂𝓪𝓵
𝓟𝓪𝓻𝓽:𝓽𝔀𝓮𝓵𝓮𝓷
▪︎the night▪︎
صدای زنگ به صدا اومد سریع رفتم در باز کردم
&: سلام خانم ات
ات: سلام خوش اومدین بیایین داخل
&: کاری با من داشتین؟
ات: بله میشه حساب های تهیونگ رو برام بگید
&: خب نرخ کل اون حساب میدونید که نصف سرمایه به نام شماس
ات: یعنی چی؟
&: اقای تهیونگ وقتی اقای لینو به دنیا اومدن نصف سرمایه رو به نام اقای لینو و شما زدند
ات: من نميدونستم خب میتونه ازم بگیره یا مثلا میتونه اون زو بفروشه؟
&: اقای تهیونگ حق اینو ندارن سرمایتونو دست بزنن بدون امضای شما و اثر انگشتتون این کار غیر ممکنه اقای تهیونگ دوتا سرمایه گذاشتن تو شرکت تا سود کنه کلی شما میتونید اون سرمایه رو بردارید یه جا دیگه سرمای گذاری کنید
ات: پس فردا کارای سرمایه رو انجام بدید و سرمایه منو از شرکت بردارید و شرکت جدید خوب سرمایه گذاری کنید
&: چشم خانم ات
ات: میتونین برین ممنون
&: خدافظ خانم ات
بعد از رفتن وکیل لباسامو پوشیدم از هتل زدم بیرون یه ماشین گرفتم رفتم سمت عمارت
ساعت دقیقا ⁰⁰`¹² شب بود از ماشین پیاده شدم من هرجور شده بود باید لینو رو میدیدم میدونستم تهیونگ سمت در پشتی ادم کم میزاره رفتم سمت در عمارت اونور ترش یه دیوار کم ارتفاع داره از اونجا بالا رفتم وارد حیاط عمارت شدم وقتی پریدم زانوم یکم زخم شده بود و یکمی از شلوارم پاره شده بود یه درخت بزرگ نزدیک پنجره اتاق لینو بود خواستم برم سمت درخت که یکی از ادمای تهیونگ ور دیدم سریع رفتم پشت درخت وایسادم اخیش منو ندید از درخت بالا رفتم از شانسم پنجره لینو باز بود نزدیک پنجره شدم که دیدم لینو داره با لبتابش بازی میکنه
اروم صداش زدم: لینو لینو
لینو یکم اینور اونور نگاه کرد کلی متوجه نشد یکم نزدیک پنجره شدم ارتفاع خیلی زیاد بود اگه میوفتادم حتما یه جام میشکست از پنجره وارد اتاقش شدم لینو تا منو دید بپر بپر کرد
لینو: مامانی مامانی میدونستم منو ول نمیکنی (داد)
دستمو بردم جلو دهن لینو
ات: هیس نباید کسی بفهمه من اومدم عمارت باشه
لینو: باشه مامانی با بابای اشتی میکنی
به چشای پر از اشکش نگاه کردم اخه من چطور میتونستم به این بگم که بابات منو طلاق داده
یکدفعه در باز شد...
▪︎the night▪︎
صدای زنگ به صدا اومد سریع رفتم در باز کردم
&: سلام خانم ات
ات: سلام خوش اومدین بیایین داخل
&: کاری با من داشتین؟
ات: بله میشه حساب های تهیونگ رو برام بگید
&: خب نرخ کل اون حساب میدونید که نصف سرمایه به نام شماس
ات: یعنی چی؟
&: اقای تهیونگ وقتی اقای لینو به دنیا اومدن نصف سرمایه رو به نام اقای لینو و شما زدند
ات: من نميدونستم خب میتونه ازم بگیره یا مثلا میتونه اون زو بفروشه؟
&: اقای تهیونگ حق اینو ندارن سرمایتونو دست بزنن بدون امضای شما و اثر انگشتتون این کار غیر ممکنه اقای تهیونگ دوتا سرمایه گذاشتن تو شرکت تا سود کنه کلی شما میتونید اون سرمایه رو بردارید یه جا دیگه سرمای گذاری کنید
ات: پس فردا کارای سرمایه رو انجام بدید و سرمایه منو از شرکت بردارید و شرکت جدید خوب سرمایه گذاری کنید
&: چشم خانم ات
ات: میتونین برین ممنون
&: خدافظ خانم ات
بعد از رفتن وکیل لباسامو پوشیدم از هتل زدم بیرون یه ماشین گرفتم رفتم سمت عمارت
ساعت دقیقا ⁰⁰`¹² شب بود از ماشین پیاده شدم من هرجور شده بود باید لینو رو میدیدم میدونستم تهیونگ سمت در پشتی ادم کم میزاره رفتم سمت در عمارت اونور ترش یه دیوار کم ارتفاع داره از اونجا بالا رفتم وارد حیاط عمارت شدم وقتی پریدم زانوم یکم زخم شده بود و یکمی از شلوارم پاره شده بود یه درخت بزرگ نزدیک پنجره اتاق لینو بود خواستم برم سمت درخت که یکی از ادمای تهیونگ ور دیدم سریع رفتم پشت درخت وایسادم اخیش منو ندید از درخت بالا رفتم از شانسم پنجره لینو باز بود نزدیک پنجره شدم که دیدم لینو داره با لبتابش بازی میکنه
اروم صداش زدم: لینو لینو
لینو یکم اینور اونور نگاه کرد کلی متوجه نشد یکم نزدیک پنجره شدم ارتفاع خیلی زیاد بود اگه میوفتادم حتما یه جام میشکست از پنجره وارد اتاقش شدم لینو تا منو دید بپر بپر کرد
لینو: مامانی مامانی میدونستم منو ول نمیکنی (داد)
دستمو بردم جلو دهن لینو
ات: هیس نباید کسی بفهمه من اومدم عمارت باشه
لینو: باشه مامانی با بابای اشتی میکنی
به چشای پر از اشکش نگاه کردم اخه من چطور میتونستم به این بگم که بابات منو طلاق داده
یکدفعه در باز شد...
۲۹.۶k
۳۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.