پارت۴ جین کرمی ویه مانتو خوشگل عروسکی ابی اسمونی که تا زا
پارت۴#جین کرمی ویه مانتو خوشگل عروسکی ابی اسمونی که تا زانو بود یه شال کرمی و ست کیف کفش ابی اسمونی برداشتم پپوشیدم موهامو
اول یه وری زدم بقیه اش رو بالا بستم و یه رژ گلبهی زدم د یه خط چشم و مدادسورمه ایی کشیدم و یکم ریمل زدم و عطرمو زدم وساعتمودست
بستم ووسایلی که میخواستمو تو کیفم گذاشتم و سوییچمو برداشتم و زدم بیرون که همون موقعه ازاتاقش اومد بیرون یه نگاه بهم کردیم و خندیدیم
من* یعنی جوونم تلپاتی . اونم دقیقا لباسش مثه من بود ولی بجای ابی قرمز بود باهام رفتیم پایین از مامان و بابا خداحافظی کردیم
و سوار ماشین شدیم و بگاز تا اونجا رفتم بعد از گشتن بسیار یه جاپارک پیدا کردم و ماشینو گذاشتم وباهم پیاده شدیم از ماشین پیاده شدیم
پارک تغریبا شلوغ بود چون امروز یکم هوا خوب بود رفتیم طرفه پاتقمون که نزدیک وسایل بازی بود روی یه نیمکت نشستیم یه نگاه به ساعتم
انداختم پنج 10 بود مینا نیومده بود خواستم بزنگم بهش که روژی به ورودی اشاره کرد و گفت ایناش مینا داره میاد به طرفمون اومد
من* به به مینا خانوم تشریف اوردی ان تایم نیستیا <منو روژی اصن به روی خودمون نیاوردیم که تازه رسیدیم خخخ>
مینا*خب دیگه توهم 10 مین دیر کردما
روژی*علیک سلام خانوم خانوما مرسی منم خوبم شما چطوری؟
مینا* اییش خیل خوب مگه این ابجیت گذاشت من نفس بکشم که
مینا* خب اول بریم کافه یا بریم دوچرخه سواری؟
منو روژی* دوچرخه سواری
سه تایی همین طور قدمم زنان رفتیم به جایی که دوچرخه ها اونجا بود کارت شناسایی هامون رو دادیدیم و سه تا دوچرخه برداشتیم و حرکت
کردیم و مینا شروع کرد از قضیه های که تو اداره براش پیش اومده بود با هیجان تعریف میکرد قهقه میزدما جلوتر نگاه کردم دیدم یه گروه
پسر بودن یه لحظه نمیرخ یه نفرشون یدم شناختمش خودش بود سریع رو به اون دوتا گفتم * بچه ها دیگه برگردیم بعد به جایی که پسرا بودن
اشاره کردم روژی شناختش اونم ولی مینا توجه نکرد رفت جلوتر ورو به منو روژی که ایستاده بودیم گفت* رویا بیا دیگه ای بابا
وای گندش درومد کسی که نباید میفهمید فهمید دیگه اون با صدای مینا برگشت سمتمون و چشماش رو من موند . رو به مینا چشم غره توپی
رفتم که میناگفت* این نکنه همون پسراست که خیلی دنبالت بود اسمش فکر کنم کوروش هخامنش بود؟.روژی*اره بیا برگردیم
نگاه خیره اش رو اعصاب بود اخمی کردم وگفتم*نه ضایع است در ثانی فکرمیکنه خیلی مهمه اصن از جلوش رد میشیم انگار وجود ندارن
مینا و روژی * ایول و بعد همگی حرکت کردیم و از جلوشون رد شدیم یه لحظه دیدم میخواست چیزی بگه رفیقش نزاشت پوزخندی بعد از
اسنکه دوچرخه هارو تحویل دادیم و بعد کلی گفتیم و خندیدیم و بعد رفتیم تورو به رو پارک کافه نشستیم تا خواستم چیزی بگم گارسون اومد مینا
میلک شیک شکلاتی و روژی هم ایس پک نوتلا و منم کافه گلاسه گارسون که رفت رو به مینا گفتم*امم مینا منو روژی ممکنه نبینی
مینا*چیزی شده؟. روژی* نه میریم معموریت .مینا*اها بسلامتی کجا میرید ؟. من* سه ماه میریم انگلیس.مینا* اوه مای گاد خودتون تنها؟
من*نه دونفر دیگه هستن. مینا با لحن شیطونی گفت* قاعدتا دختر نیستن پس پسران هان؟. روژی* دقیقا. مینا نیشش باز شد گفت*ژوون قراره
نسبتتون چی باشه؟. من* کوووفت قراره زوج زوج باشیم.گارسون سفارشامون اورد داشتیم کوفت میکردیم که یه لحظه روژی با تعجب به میز
پشت سرم خیره شد مینا یه نگاه انداخت به پشت سرم ورو به روژی گفت* هوی خوردی پسر مردمو. روژی رو به من گفت*خودشونن
مینا با تعجب گفت*کیا؟؟. برگشتم پشت سرم نگاه کردم و سریع برگشتم سرگرد امیری و داداشش و دوستاشون بود
روبه روژی گفتم* بیخی باو انگار کیا هستن. مینا*کین؟.من* اون دوتا پسری رو میبنی که چهرشون نزدیک همه یرادرن همونایی هستن
که قرار باهاشون بریم معموریت. مینا با تعجب *نههه. روژی* ارههه.مینا با نیش باز گفت* اقا من فردا میرم انتقالی میگیرم میام اداره شما
من با تعجب گفتم* چرا؟. مینا*خب هرچی جیگر و هولو و هوری هست طرفه شماست دیگه. منو روژی پوکیدیم از خنده خلاصه کلی مسخره
بازی مینا و روژی خندیدم .روبه بچه ها گفتم* بریم دیگه کم کم. همین که خواستم بلندشم که گوشیم زنگ خورد نگاه کردم عمو مسعود بود
جواب دادم* سلام عمو سرهنگ. عمو*سلام سرگرد شیطون خوبی عمو جان. من *مرسی شما خوبید زن عمو چطوره؟.عمو* مونا هم خوبه
سلام داره رویا جان شما خبری از سرگرد امیری نداری ؟. من* نه چرا باید داشته باشم. عمو* اخه باگوشیه دوتاشون تماش میگیرم جوا ب
نمیدن شاید رو سایلنت باشه بخاطر همین گفتم شاید بدونی .من* اها ولی خب من با مینا اومده بودیم کافه اتفاقان اونا رو دیدیم. عمو بالحن شیطونی
گفت* مطمعنی اتفاقان بوده ؟. جیغ خفه کشیدم و با حرص گفتم * عمووو. عمو خندید وگفت* شوخی ک
اول یه وری زدم بقیه اش رو بالا بستم و یه رژ گلبهی زدم د یه خط چشم و مدادسورمه ایی کشیدم و یکم ریمل زدم و عطرمو زدم وساعتمودست
بستم ووسایلی که میخواستمو تو کیفم گذاشتم و سوییچمو برداشتم و زدم بیرون که همون موقعه ازاتاقش اومد بیرون یه نگاه بهم کردیم و خندیدیم
من* یعنی جوونم تلپاتی . اونم دقیقا لباسش مثه من بود ولی بجای ابی قرمز بود باهام رفتیم پایین از مامان و بابا خداحافظی کردیم
و سوار ماشین شدیم و بگاز تا اونجا رفتم بعد از گشتن بسیار یه جاپارک پیدا کردم و ماشینو گذاشتم وباهم پیاده شدیم از ماشین پیاده شدیم
پارک تغریبا شلوغ بود چون امروز یکم هوا خوب بود رفتیم طرفه پاتقمون که نزدیک وسایل بازی بود روی یه نیمکت نشستیم یه نگاه به ساعتم
انداختم پنج 10 بود مینا نیومده بود خواستم بزنگم بهش که روژی به ورودی اشاره کرد و گفت ایناش مینا داره میاد به طرفمون اومد
من* به به مینا خانوم تشریف اوردی ان تایم نیستیا <منو روژی اصن به روی خودمون نیاوردیم که تازه رسیدیم خخخ>
مینا*خب دیگه توهم 10 مین دیر کردما
روژی*علیک سلام خانوم خانوما مرسی منم خوبم شما چطوری؟
مینا* اییش خیل خوب مگه این ابجیت گذاشت من نفس بکشم که
مینا* خب اول بریم کافه یا بریم دوچرخه سواری؟
منو روژی* دوچرخه سواری
سه تایی همین طور قدمم زنان رفتیم به جایی که دوچرخه ها اونجا بود کارت شناسایی هامون رو دادیدیم و سه تا دوچرخه برداشتیم و حرکت
کردیم و مینا شروع کرد از قضیه های که تو اداره براش پیش اومده بود با هیجان تعریف میکرد قهقه میزدما جلوتر نگاه کردم دیدم یه گروه
پسر بودن یه لحظه نمیرخ یه نفرشون یدم شناختمش خودش بود سریع رو به اون دوتا گفتم * بچه ها دیگه برگردیم بعد به جایی که پسرا بودن
اشاره کردم روژی شناختش اونم ولی مینا توجه نکرد رفت جلوتر ورو به منو روژی که ایستاده بودیم گفت* رویا بیا دیگه ای بابا
وای گندش درومد کسی که نباید میفهمید فهمید دیگه اون با صدای مینا برگشت سمتمون و چشماش رو من موند . رو به مینا چشم غره توپی
رفتم که میناگفت* این نکنه همون پسراست که خیلی دنبالت بود اسمش فکر کنم کوروش هخامنش بود؟.روژی*اره بیا برگردیم
نگاه خیره اش رو اعصاب بود اخمی کردم وگفتم*نه ضایع است در ثانی فکرمیکنه خیلی مهمه اصن از جلوش رد میشیم انگار وجود ندارن
مینا و روژی * ایول و بعد همگی حرکت کردیم و از جلوشون رد شدیم یه لحظه دیدم میخواست چیزی بگه رفیقش نزاشت پوزخندی بعد از
اسنکه دوچرخه هارو تحویل دادیم و بعد کلی گفتیم و خندیدیم و بعد رفتیم تورو به رو پارک کافه نشستیم تا خواستم چیزی بگم گارسون اومد مینا
میلک شیک شکلاتی و روژی هم ایس پک نوتلا و منم کافه گلاسه گارسون که رفت رو به مینا گفتم*امم مینا منو روژی ممکنه نبینی
مینا*چیزی شده؟. روژی* نه میریم معموریت .مینا*اها بسلامتی کجا میرید ؟. من* سه ماه میریم انگلیس.مینا* اوه مای گاد خودتون تنها؟
من*نه دونفر دیگه هستن. مینا با لحن شیطونی گفت* قاعدتا دختر نیستن پس پسران هان؟. روژی* دقیقا. مینا نیشش باز شد گفت*ژوون قراره
نسبتتون چی باشه؟. من* کوووفت قراره زوج زوج باشیم.گارسون سفارشامون اورد داشتیم کوفت میکردیم که یه لحظه روژی با تعجب به میز
پشت سرم خیره شد مینا یه نگاه انداخت به پشت سرم ورو به روژی گفت* هوی خوردی پسر مردمو. روژی رو به من گفت*خودشونن
مینا با تعجب گفت*کیا؟؟. برگشتم پشت سرم نگاه کردم و سریع برگشتم سرگرد امیری و داداشش و دوستاشون بود
روبه روژی گفتم* بیخی باو انگار کیا هستن. مینا*کین؟.من* اون دوتا پسری رو میبنی که چهرشون نزدیک همه یرادرن همونایی هستن
که قرار باهاشون بریم معموریت. مینا با تعجب *نههه. روژی* ارههه.مینا با نیش باز گفت* اقا من فردا میرم انتقالی میگیرم میام اداره شما
من با تعجب گفتم* چرا؟. مینا*خب هرچی جیگر و هولو و هوری هست طرفه شماست دیگه. منو روژی پوکیدیم از خنده خلاصه کلی مسخره
بازی مینا و روژی خندیدم .روبه بچه ها گفتم* بریم دیگه کم کم. همین که خواستم بلندشم که گوشیم زنگ خورد نگاه کردم عمو مسعود بود
جواب دادم* سلام عمو سرهنگ. عمو*سلام سرگرد شیطون خوبی عمو جان. من *مرسی شما خوبید زن عمو چطوره؟.عمو* مونا هم خوبه
سلام داره رویا جان شما خبری از سرگرد امیری نداری ؟. من* نه چرا باید داشته باشم. عمو* اخه باگوشیه دوتاشون تماش میگیرم جوا ب
نمیدن شاید رو سایلنت باشه بخاطر همین گفتم شاید بدونی .من* اها ولی خب من با مینا اومده بودیم کافه اتفاقان اونا رو دیدیم. عمو بالحن شیطونی
گفت* مطمعنی اتفاقان بوده ؟. جیغ خفه کشیدم و با حرص گفتم * عمووو. عمو خندید وگفت* شوخی ک
۱۹.۷k
۱۴ مهر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.