پارت۶۰۴
پارت۶۰۴
رمانMAM
به قلم م.ا
کپی و نشر رمان حتی با ذکر نام نویسنده حرام میباشد...
ملیکا...
چند نفر اومدن داخل توی دستشون صندلی بود عین واسه دندون پزشکا گذاشتنشون رفتن....میدونستم بی حسی بزنه هیچی حس نمیکنم اما دلم میخواست خودمو واسه امیر لوس کنم...تنها کسی که همیشه نازمو میخرید امیر بود...مبی موهاشو جمع کرد به پهلو دراز کشید رو صندلی مخصوص پسره یه کرم برداشت به پشت گوش مبی زد...
_مبی زنده ای؟
_/اره هنوز که کاری نکرده ملی...
ارمیتا:مل قرار نیست امیرو ول کنی نه؟
ملیکا_/امیر راحتی؟ میخوای بشینم رو مبل؟
~نه عشقم جات خوبه...
_/باش
پسره شروع کرد واسه مبی رو زدن...جیکشم در نمیومد داشت با گوشیش بازی میکرد...
_/مبی درد داره؟
_نه بابا انگار داره میخارونه...
ارمیتا:مل دیدی چیزی نیست ...
_هوم...
واسه مبینا رو تموم کرد واسه ارمیتارم زد ...چقدر دستش سریع بود...
رمانMAM
به قلم م.ا
کپی و نشر رمان حتی با ذکر نام نویسنده حرام میباشد...
ملیکا...
چند نفر اومدن داخل توی دستشون صندلی بود عین واسه دندون پزشکا گذاشتنشون رفتن....میدونستم بی حسی بزنه هیچی حس نمیکنم اما دلم میخواست خودمو واسه امیر لوس کنم...تنها کسی که همیشه نازمو میخرید امیر بود...مبی موهاشو جمع کرد به پهلو دراز کشید رو صندلی مخصوص پسره یه کرم برداشت به پشت گوش مبی زد...
_مبی زنده ای؟
_/اره هنوز که کاری نکرده ملی...
ارمیتا:مل قرار نیست امیرو ول کنی نه؟
ملیکا_/امیر راحتی؟ میخوای بشینم رو مبل؟
~نه عشقم جات خوبه...
_/باش
پسره شروع کرد واسه مبی رو زدن...جیکشم در نمیومد داشت با گوشیش بازی میکرد...
_/مبی درد داره؟
_نه بابا انگار داره میخارونه...
ارمیتا:مل دیدی چیزی نیست ...
_هوم...
واسه مبینا رو تموم کرد واسه ارمیتارم زد ...چقدر دستش سریع بود...
۳.۰k
۲۰ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.