پارت ۲۰
اوت ویو:
که یهو حس کردم یکی داره صدام میکنه .... چقدر صداش آشناست..... و همینطور خیلی کراش....... و...وا...وایسا ببینم ...... این ...این....این جونگ کوکه؟ برگشتم و با فیس جذابش رو به رو شدم . حس کردم چند ثانیه قلبم نمیزنه . تا حالا آنقدر از نزدیک ندیده بودمش. فاصله صورتامون ۳ سانت بود . که یهو به خودم آمدم و پریدم عقب بعد تعظیم کردم و گفتم : س....سل....سلام
اونم با یه لبخند کراش جواب سلامم و داد . بعد گفت : امممممم تنهایی؟
گفتم: اوهوم
گفت: پس بیا برمی پیش بچه ها
رفتیم سر اون میز که همه جمع شده بودن . دخترا بودن با همون شیش تا پسر ....وایسا ببینم ...اینا ......اینا........آنیا همون دوست های کیوت و کراش جونگ کوکن که به پسرای ضد گلوله یا همون بنگتن سونیدان معروفن؟همونایی که باتری رو خوندن؟ من فقط این وسط تهیونگ رو قبلاً دیده بودم و فهمیده بودم با لیا هست چون توی بار دیدمش .یا حضرت پشممممممم عرررررررر .ولی خودمو جمع و جور کردم و یکی کسی بهشون سلام کردم و دست دادم . خلاصه کلی گفتیم و خوردیم و خندیدیم که موقع رقص کاپلی شد . دخترا با پارتنر هاشون رفتم و منه سینگل هم نشستم نگا کردم که یهو حس کردم یه نفر آمد و دستشو جلوم دراز کرد دیدم بعله خودشه آقای مستر جنتلمن جئون جی کی . انتخاب دیگه ای نداشتم پس دستشو گرفتم . البته خودمونیما از خدام بود .رفتیم وسط استیج ( جرررر استیج؟ چه کنم اثرات کنسرت دیدن زیادیه ....) شروع کردیم به رقصیدن یه دستش رو گذاشت پشت کمرم و با اون یکی دستشم دستمو گرفت . انگار یه ذره خجالتم آب شد بود منم یه دستم رو گذاشتم روی شونش نزدیک به گردنش و اون یکی دستم هم که دستشو گرفته بودم . آهنگش خیلی قشنگ و ملایم بود . ولی به پای آهنگای پسرا نمیرسید ( مثلا قرار بود بی تی اس نباشنا.... نگا دختره آرمی شد 😐😂)
همینطوری داشتیم میرقصیدیم . حواسم نبود . ذهنم اینجا نبود . توی رویا بودم که یهو احساس کردم نفس کم آوردم . با حس سوزش لبم برگشتم به این دنیا . یهو به خودم آمدم دیدم کوک د......تا....داره ....منو ....م....می....میبو.سه .صبر کن ببینم چی؟ اون داره منو میبو.سه؟ عرررررر حس کردم واقعا قلبم نمیزنه . خب اوایل حسی که بهش داشتم فراتر از فن به یه آرتیست و حتی یه دوست بود .....
اما الان همه چیز فرق داره .......
تصمیم گرفتم از رویا بیام بیرون و از اون لحظه لذت ببرم . آروم شروع کردم به همراهی کردنش که یهو( الله اکبر .... منتظر چی هستی ؟ که بگم ...... استغفرالله.... هنوز زوده خواهران و برادران گرامی ..... لا الا هه الاله ... پاشین برین نه چیزه برید درساتون رو بخونید بذارین این بد بختی هم به کارشون برسن ... ولی نه خدایی هنوز زوده چیزی نیس سانسور نکردم .....) که یهو آهنگ عوض شد . هیجانی گذاشتن . ای بابا مرض دارین؟ آزار دارین؟ کرم دارین؟ چی دارین خب گند زدین به حال رمانتیکمون اه..... خب بی خیال ولش . پاشین بترکونیم . کلی با هم رقصیدیم و شادی کردیم
...........
که یهو حس کردم یکی داره صدام میکنه .... چقدر صداش آشناست..... و همینطور خیلی کراش....... و...وا...وایسا ببینم ...... این ...این....این جونگ کوکه؟ برگشتم و با فیس جذابش رو به رو شدم . حس کردم چند ثانیه قلبم نمیزنه . تا حالا آنقدر از نزدیک ندیده بودمش. فاصله صورتامون ۳ سانت بود . که یهو به خودم آمدم و پریدم عقب بعد تعظیم کردم و گفتم : س....سل....سلام
اونم با یه لبخند کراش جواب سلامم و داد . بعد گفت : امممممم تنهایی؟
گفتم: اوهوم
گفت: پس بیا برمی پیش بچه ها
رفتیم سر اون میز که همه جمع شده بودن . دخترا بودن با همون شیش تا پسر ....وایسا ببینم ...اینا ......اینا........آنیا همون دوست های کیوت و کراش جونگ کوکن که به پسرای ضد گلوله یا همون بنگتن سونیدان معروفن؟همونایی که باتری رو خوندن؟ من فقط این وسط تهیونگ رو قبلاً دیده بودم و فهمیده بودم با لیا هست چون توی بار دیدمش .یا حضرت پشممممممم عرررررررر .ولی خودمو جمع و جور کردم و یکی کسی بهشون سلام کردم و دست دادم . خلاصه کلی گفتیم و خوردیم و خندیدیم که موقع رقص کاپلی شد . دخترا با پارتنر هاشون رفتم و منه سینگل هم نشستم نگا کردم که یهو حس کردم یه نفر آمد و دستشو جلوم دراز کرد دیدم بعله خودشه آقای مستر جنتلمن جئون جی کی . انتخاب دیگه ای نداشتم پس دستشو گرفتم . البته خودمونیما از خدام بود .رفتیم وسط استیج ( جرررر استیج؟ چه کنم اثرات کنسرت دیدن زیادیه ....) شروع کردیم به رقصیدن یه دستش رو گذاشت پشت کمرم و با اون یکی دستشم دستمو گرفت . انگار یه ذره خجالتم آب شد بود منم یه دستم رو گذاشتم روی شونش نزدیک به گردنش و اون یکی دستم هم که دستشو گرفته بودم . آهنگش خیلی قشنگ و ملایم بود . ولی به پای آهنگای پسرا نمیرسید ( مثلا قرار بود بی تی اس نباشنا.... نگا دختره آرمی شد 😐😂)
همینطوری داشتیم میرقصیدیم . حواسم نبود . ذهنم اینجا نبود . توی رویا بودم که یهو احساس کردم نفس کم آوردم . با حس سوزش لبم برگشتم به این دنیا . یهو به خودم آمدم دیدم کوک د......تا....داره ....منو ....م....می....میبو.سه .صبر کن ببینم چی؟ اون داره منو میبو.سه؟ عرررررر حس کردم واقعا قلبم نمیزنه . خب اوایل حسی که بهش داشتم فراتر از فن به یه آرتیست و حتی یه دوست بود .....
اما الان همه چیز فرق داره .......
تصمیم گرفتم از رویا بیام بیرون و از اون لحظه لذت ببرم . آروم شروع کردم به همراهی کردنش که یهو( الله اکبر .... منتظر چی هستی ؟ که بگم ...... استغفرالله.... هنوز زوده خواهران و برادران گرامی ..... لا الا هه الاله ... پاشین برین نه چیزه برید درساتون رو بخونید بذارین این بد بختی هم به کارشون برسن ... ولی نه خدایی هنوز زوده چیزی نیس سانسور نکردم .....) که یهو آهنگ عوض شد . هیجانی گذاشتن . ای بابا مرض دارین؟ آزار دارین؟ کرم دارین؟ چی دارین خب گند زدین به حال رمانتیکمون اه..... خب بی خیال ولش . پاشین بترکونیم . کلی با هم رقصیدیم و شادی کردیم
...........
۴.۷k
۰۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.