(گایز پوستر فیک دوباره تغییر کرد بنظرم این یکی بهتره)
فیک: فرشته تاریک زندگی من
ρムЯイ10
جئون فک ات رو ول میکنه"
کوک: همین الان میشینی تو ماشین اگر ببینم بیرون اومدی پاهاتو خرد میکنم (عصبی)
که ات با دستش فکش رو میگیره و جئون هم دست ات رو میگیره
کوک:نشنیدم چشم گفتنتو(عصبی)
ات:چش..چشم(آروم)
و بعد جونگ کوک دست ات رو با شتاب ول میکنه و ات هم به سمت ماشین میره و در ماشین رو باز میکنه و میشینه داخل ماشین در رو هم میبنده
ویو جونگ کوک
بعد از اینکه مطمئن شدم داخل ماشین نشسته صورتمو به سمت پسری که از ترس بیهوش شده بود یا حداقل خودشو به بیهوشی زده بود ،چرخوندم
کوک:بهتره خودتو به مردگی نزنی احمق!من که میدونم تو زنده ای
پسره:"حرکتی نکرد"
جونگ کوک وارد جنگل کنار جاده میشه و بعد ۳ مین
پسر رو میندازه زمین
کوک: به نفعته خودتو به موش مردگی نزنی
پسره:*حرکتی نکرد*
جونگ کوک با خشم یقه پسره رو گرفت و بلندش کرد
کوک: دِ آخه احمق اکر تو مرده بودی که نفس نفس نمیزدی (داد)
اون پسر با ترس چشماشو باز میکنه و جونگ کوک پوزخندی میزنه
کوک:بزدل تر از اونی که فکر کرده بودم هستی! و حالام وقته مرگته(پوزخند)
پسره:ن..نه نه خواهش میکنم لطفا کاری بهم نداشته باش خواهش..
که حرفش با کاری که جونگ کوک انجام میده قطع میشه
ویو ات :خدایا چرا جونگ کوک رفت توی جنگل؟ مگه میخواست چیکارش کنه؟رسما الان دارم دیوونگی میکنم که به حرفش گوش دادم ولی خب از طرفیم اگر بفهمه فرار کردم خیلی بخواد رحم کنه میکشتم!
پس ...
*
*
*
بنظرتون جونگ کوک با پسره چیکار کرد ؟آیا این کارش ربطی به اون مراسم داره ؟یا شایدم
فقط بخاطر فرشتش اینکارو کرد ...؟!
.
.
.
.
.
.
.
*
شرط:۴۰ لایک و ۳۰ کامنت
ρムЯイ10
جئون فک ات رو ول میکنه"
کوک: همین الان میشینی تو ماشین اگر ببینم بیرون اومدی پاهاتو خرد میکنم (عصبی)
که ات با دستش فکش رو میگیره و جئون هم دست ات رو میگیره
کوک:نشنیدم چشم گفتنتو(عصبی)
ات:چش..چشم(آروم)
و بعد جونگ کوک دست ات رو با شتاب ول میکنه و ات هم به سمت ماشین میره و در ماشین رو باز میکنه و میشینه داخل ماشین در رو هم میبنده
ویو جونگ کوک
بعد از اینکه مطمئن شدم داخل ماشین نشسته صورتمو به سمت پسری که از ترس بیهوش شده بود یا حداقل خودشو به بیهوشی زده بود ،چرخوندم
کوک:بهتره خودتو به مردگی نزنی احمق!من که میدونم تو زنده ای
پسره:"حرکتی نکرد"
جونگ کوک وارد جنگل کنار جاده میشه و بعد ۳ مین
پسر رو میندازه زمین
کوک: به نفعته خودتو به موش مردگی نزنی
پسره:*حرکتی نکرد*
جونگ کوک با خشم یقه پسره رو گرفت و بلندش کرد
کوک: دِ آخه احمق اکر تو مرده بودی که نفس نفس نمیزدی (داد)
اون پسر با ترس چشماشو باز میکنه و جونگ کوک پوزخندی میزنه
کوک:بزدل تر از اونی که فکر کرده بودم هستی! و حالام وقته مرگته(پوزخند)
پسره:ن..نه نه خواهش میکنم لطفا کاری بهم نداشته باش خواهش..
که حرفش با کاری که جونگ کوک انجام میده قطع میشه
ویو ات :خدایا چرا جونگ کوک رفت توی جنگل؟ مگه میخواست چیکارش کنه؟رسما الان دارم دیوونگی میکنم که به حرفش گوش دادم ولی خب از طرفیم اگر بفهمه فرار کردم خیلی بخواد رحم کنه میکشتم!
پس ...
*
*
*
بنظرتون جونگ کوک با پسره چیکار کرد ؟آیا این کارش ربطی به اون مراسم داره ؟یا شایدم
فقط بخاطر فرشتش اینکارو کرد ...؟!
.
.
.
.
.
.
.
*
شرط:۴۰ لایک و ۳۰ کامنت
۲۰.۵k
۰۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.