my step brother part 28
تهیونگ: چیشده کوک
کوک: بیهوش شد اصلا حالش خوب نیست
تهیونگ: دارم اونو میبینم
کوک: بریم داخل
تهیونگ:*تو ذهنش: بحث و عوض کرد😒*
اعضا نشستن و ات هنوز تو بقل کوک بود
نامجون: چطوره یه توضیحی درباره ات بدی
کوک همونطوری که ات تو بقلش بود و داشت به صورتش که هنوزم با اینکه بیهوش بود ترس و نشون میداد نگاه میکرد
گفت: وقتی ات کوچیک بود و میرفت کلاس اول یه پسری تو کلاسشون بود که مشکل روانی داشت ولی خانوادش این موضوع و پنهون کرده بودن و پسره دوسال از بقیه بچه ها بزرگتر بود که از ات میشد ۳سال چون ات علاقه شدیدی به مدرسه رفتن داشت یه سال زودتر فرستاده بودیمش پسره مامان باباش یه شرکت بزرگ داشتن و زیاد تو خونه پیش بچهشون نبودن اون بچه جلوی تلویزیون وقتی که ۳ سالش بود مینشست و آروم بوده ولی به فیلمایِ ترسناک علاقه شدیدی داشت و( بچه ها باور کنید بچه های سه ساله واقعا عقلشون به ژانر فیلما و حالا هر فیلمی میفهمن الا ابجی من ۳ سالشه پشمام از من بیشتر میدونه🤫به خدا یه چیزایی میگه ادم میمونه) نگاه میکردش و از وقتی اولین فیلم ترسناکشو دید ساعتها مینشست جلوی تلویزیون و اون زمانی که فیلمای ترسناک میزاشت رو نگاه میکرد ولی دلش بیشتر میخواست بیشترو بیشتر برای همین تبلتی که مامان باباش واسش خریده بودن و داد به خدمتکار شخصیش و بهش گفت برام فیلمای ترسناک دانلود کن(راوی: به خدا که این ساراعه میاد خودشیرینی میکنه میگه اجی برام فیلم دانلود کن کارتون دانلود کن بازی دانلود کن سگه ها سگ)
خدمتکار شخصیشم که از بچه گی باهاش بودو اونو میشناخت میدونست با اینکه ارومه ولی وقتی سرگرم نباشه حسابی سر و صدا میکنه و آدمو زله میکنه پس تصمیم گرفت براش دانلود کنه اون بچه هر روز اینکارو تکرار میکنه حتی برای شبا که بقیه میخوابنم دانلود میکنه و حتی وقتایی که تبلتش شارژ نداره فرض کنین تو این چندسال حتی نمیخوابید بعضی وقتا از کم خوابی و گرسنگی بیهوش میشد برای همین وقتی دکتر خانوادگیشون میومد برای چند هفته بهش داروی بیهوشی میزدن تا حالش بد نشه وقتی به مدرسه اومدن و شروع کرد بقل دستی ات بود نقاشیایه ترسناکی میکشید و به ات نشون میداد و درمورد نقاشیاش توضیح میداد اتم
حسابی ترسیده بود بهش گفت دیگه نمیخوام درمورد نقاشیات چیزی بگی و اگه یه بار دیگه بگی به معلم میگم اون بچم که از دیدن اون فیلما دیوونه شده بود(بچه ها دیوونه شدنش واقعیه ما یکی از فامیلامون فیلم ترسناک نگا میکرد دیوونه شده بود هیچکس و نمیشناخت حافظشو از دست داده بود)تو دلش میگفت میخوام مثل اون مرد توی فیلم بکشم،بکشم و انتقام میگیرم از اتُ....
شرایط پارت بعد
فالووربشین=۴۲۳
لایک=۳۴
کامنت=۵
کوک: بیهوش شد اصلا حالش خوب نیست
تهیونگ: دارم اونو میبینم
کوک: بریم داخل
تهیونگ:*تو ذهنش: بحث و عوض کرد😒*
اعضا نشستن و ات هنوز تو بقل کوک بود
نامجون: چطوره یه توضیحی درباره ات بدی
کوک همونطوری که ات تو بقلش بود و داشت به صورتش که هنوزم با اینکه بیهوش بود ترس و نشون میداد نگاه میکرد
گفت: وقتی ات کوچیک بود و میرفت کلاس اول یه پسری تو کلاسشون بود که مشکل روانی داشت ولی خانوادش این موضوع و پنهون کرده بودن و پسره دوسال از بقیه بچه ها بزرگتر بود که از ات میشد ۳سال چون ات علاقه شدیدی به مدرسه رفتن داشت یه سال زودتر فرستاده بودیمش پسره مامان باباش یه شرکت بزرگ داشتن و زیاد تو خونه پیش بچهشون نبودن اون بچه جلوی تلویزیون وقتی که ۳ سالش بود مینشست و آروم بوده ولی به فیلمایِ ترسناک علاقه شدیدی داشت و( بچه ها باور کنید بچه های سه ساله واقعا عقلشون به ژانر فیلما و حالا هر فیلمی میفهمن الا ابجی من ۳ سالشه پشمام از من بیشتر میدونه🤫به خدا یه چیزایی میگه ادم میمونه) نگاه میکردش و از وقتی اولین فیلم ترسناکشو دید ساعتها مینشست جلوی تلویزیون و اون زمانی که فیلمای ترسناک میزاشت رو نگاه میکرد ولی دلش بیشتر میخواست بیشترو بیشتر برای همین تبلتی که مامان باباش واسش خریده بودن و داد به خدمتکار شخصیش و بهش گفت برام فیلمای ترسناک دانلود کن(راوی: به خدا که این ساراعه میاد خودشیرینی میکنه میگه اجی برام فیلم دانلود کن کارتون دانلود کن بازی دانلود کن سگه ها سگ)
خدمتکار شخصیشم که از بچه گی باهاش بودو اونو میشناخت میدونست با اینکه ارومه ولی وقتی سرگرم نباشه حسابی سر و صدا میکنه و آدمو زله میکنه پس تصمیم گرفت براش دانلود کنه اون بچه هر روز اینکارو تکرار میکنه حتی برای شبا که بقیه میخوابنم دانلود میکنه و حتی وقتایی که تبلتش شارژ نداره فرض کنین تو این چندسال حتی نمیخوابید بعضی وقتا از کم خوابی و گرسنگی بیهوش میشد برای همین وقتی دکتر خانوادگیشون میومد برای چند هفته بهش داروی بیهوشی میزدن تا حالش بد نشه وقتی به مدرسه اومدن و شروع کرد بقل دستی ات بود نقاشیایه ترسناکی میکشید و به ات نشون میداد و درمورد نقاشیاش توضیح میداد اتم
حسابی ترسیده بود بهش گفت دیگه نمیخوام درمورد نقاشیات چیزی بگی و اگه یه بار دیگه بگی به معلم میگم اون بچم که از دیدن اون فیلما دیوونه شده بود(بچه ها دیوونه شدنش واقعیه ما یکی از فامیلامون فیلم ترسناک نگا میکرد دیوونه شده بود هیچکس و نمیشناخت حافظشو از دست داده بود)تو دلش میگفت میخوام مثل اون مرد توی فیلم بکشم،بکشم و انتقام میگیرم از اتُ....
شرایط پارت بعد
فالووربشین=۴۲۳
لایک=۳۴
کامنت=۵
۳۲۵
۲۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.