P:7
P:7
ک گفتم: من سیر شدم
کوک: مگ من بت گفتم پاشو؟
ات: من ازت اجازه نمیخوام
کوک: خفه شووو زود بیا برگرد سر جات(عربده)
جوری داد زد ریدم ب خودم( خو مجبوری؟🗿🔪)
رفتم رو پاهاش اروم نشستم و منو بیشتر ب خودش چسبود دستشو گذاشت روی رونم ک هی فشار میداد بدنم مور موری شدع بود ک احساس کردم زیر ی چیزی هس نگاه کردم دیدم دی*کش بزرگ شدع
کوک: بزرگ شدع ن(پوزخند)
ات: ا..ارع
لیوان شرابشو برداشت ک بوی خون میداد عوق خیلی محکم اون خون رو خورد ک از گوشه های لبش ریخت
با دستمال پا کشون کرد کمرمو گرف و بلندم کرد خدشم بلند شد
کوک: من میرم شب اماده صکصی گرل!
اومد و ی مک عمیقی از ترقوه هام گرف و رفت گگگگگ پسرهی...... پوففففففف من باید از اینجا خلاص بشم حصلم سر رفته بود رفتم پای تلوزیون نشستم و کیدارما نگاه کردم بد چن مین پا شدم ی چرخی ب خونه زدم ک یکی منو از بازوم گرف
ات: هیننننن ترسیدم چیکار میکنی ولم کننننننن
بادیگارد: خانم ارباب دستور دادن ک شمارو حبس کنین
ات: اربابت کیع بگو بیاد جرش بدم( من از طرف این زنیکه عذر میخوام🗿🤝🏻)
بادیگارد بدون توجهای ب حرفام منو تو ی اتاق سفید حبس کرد تخت دیوار همچیش سفید بود رفتم روی تخت دراز کشیدم و زانو هامو
بغل کردم و اروم بی صدا گریع کردم
هق...خدایا مگ من چیکار کردم ک سرنوشتم اینجوری شد من چق بدبختم چشمام داشت میسوزخت ک نفهمیدم کی خوابم برد ویو ب ساعت ۱۰ نیم شب از خواب بیدار شدم دیدم ت ی اتاق دیگم ک خیسی روی گرندم حس کردم سرمو چرخوندم دیدم همون پسرع بود
ات: ایییی چیکار میکنی
کوک: هیششش حرف نباشع بد چن مین گرف خوابید منو توی بغلش خفع کردع بود ک منم چشمام کم کم گرم شدن و خوابیدم
شرطا
لایک:۵
ک گفتم: من سیر شدم
کوک: مگ من بت گفتم پاشو؟
ات: من ازت اجازه نمیخوام
کوک: خفه شووو زود بیا برگرد سر جات(عربده)
جوری داد زد ریدم ب خودم( خو مجبوری؟🗿🔪)
رفتم رو پاهاش اروم نشستم و منو بیشتر ب خودش چسبود دستشو گذاشت روی رونم ک هی فشار میداد بدنم مور موری شدع بود ک احساس کردم زیر ی چیزی هس نگاه کردم دیدم دی*کش بزرگ شدع
کوک: بزرگ شدع ن(پوزخند)
ات: ا..ارع
لیوان شرابشو برداشت ک بوی خون میداد عوق خیلی محکم اون خون رو خورد ک از گوشه های لبش ریخت
با دستمال پا کشون کرد کمرمو گرف و بلندم کرد خدشم بلند شد
کوک: من میرم شب اماده صکصی گرل!
اومد و ی مک عمیقی از ترقوه هام گرف و رفت گگگگگ پسرهی...... پوففففففف من باید از اینجا خلاص بشم حصلم سر رفته بود رفتم پای تلوزیون نشستم و کیدارما نگاه کردم بد چن مین پا شدم ی چرخی ب خونه زدم ک یکی منو از بازوم گرف
ات: هیننننن ترسیدم چیکار میکنی ولم کننننننن
بادیگارد: خانم ارباب دستور دادن ک شمارو حبس کنین
ات: اربابت کیع بگو بیاد جرش بدم( من از طرف این زنیکه عذر میخوام🗿🤝🏻)
بادیگارد بدون توجهای ب حرفام منو تو ی اتاق سفید حبس کرد تخت دیوار همچیش سفید بود رفتم روی تخت دراز کشیدم و زانو هامو
بغل کردم و اروم بی صدا گریع کردم
هق...خدایا مگ من چیکار کردم ک سرنوشتم اینجوری شد من چق بدبختم چشمام داشت میسوزخت ک نفهمیدم کی خوابم برد ویو ب ساعت ۱۰ نیم شب از خواب بیدار شدم دیدم ت ی اتاق دیگم ک خیسی روی گرندم حس کردم سرمو چرخوندم دیدم همون پسرع بود
ات: ایییی چیکار میکنی
کوک: هیششش حرف نباشع بد چن مین گرف خوابید منو توی بغلش خفع کردع بود ک منم چشمام کم کم گرم شدن و خوابیدم
شرطا
لایک:۵
۳۸.۰k
۱۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.