فیک مربی سگه من پارت ۱۰:
فیک مربی سگه من پارت ۱۰:
ا،ت و کوک شامشون رو خوردند و هر کدوم به سمته
اتاقاشون رفتند
ا،ت ویو:
توی اتاقم روی تختم دراز کشیده بودم که یهو یاد اون
اتفاق توی کلینیک افتادم اوففففف قلبم خیلی داره میلرزه
نزدیکای ساعتای ۳ بود که از سر درده شدید بیدار شدم و رفتم
توی کیفم قرصمو برداشتم و رفتم توی آشپز خونه تا آب بخورم
که یهو کوک رو دیدم
ا،ت:کوک
کوک:عایییی ترسیدم تویی؟
ا،ت:اره چیکار میکنی
کوک:هیچی دارم شیر داغ میکنم میخوای
ا،ت:اوهوم
کوک:باشه بشین تا داغ بشه
ا،ت به حرفه کوک اهیمیتی نداد و رفت
سره شیره آب و لسوانشو پر کرد و قرصاشو خورد
کوک:عااا این چیه میخوری؟حالت بده؟
ا،ت:عاییی اره سرم خیلی درد میکنه
کوک:بیا این شیر داغ رو بخور
ا،ت:مرسی
صبح روز بعد:
ا،ت:از خواب پاشدم و رفتم دستشویی
و لباسمو عوض کردم و رفتم توی اتاقه بم
ا،ت:بم(اروم)
ا،ت:بم(یکم بلند تر)
بم بیدار شد
ا،ت:پاشو بم وقت بیدار شده امروز باید کلی تمرین کنیم
ا،ت وبم به سمته حیاته عمارت رفت
و اونجا ا،ت مشغول آموزش
دادن به بم بود
کوک ویو:
از صدای خنده ی زیاد از خواب پاشدم و
رفتم از پنجره نگاه کردم که
دیدم ا،ت و بم دارم بازی میکنن
واقعا ا،ت زیادی خواستنیه هرچه زود تر
دوست دارم ماله خودم بشه
لباسمو پوشیدم و رفتم توی حیاط
ا،ت: همینجوری که داشتم با بم بازی
میکردم که دیدم بم به یک جای دیگه
نگاه میکنه رده نگاهشو گرفتم که دیدم کوکه
کوک:مثله اینکه خیلی دارین خوش میگذره
ا،ت:عاا بله همینطوره(رسمی)
کوک:بهت گفتم رسمی نباش خوشم نمیاد
ا،ت:اوهوم باشه
کوک:خوبه
کوک:ا،ت
ا،ت:بله
کوک:یک چیزی میخوام بهت بگم اما
روم نمیشه بگم بهت
ا،ت:نه راحت باش
کوک.....
ا،ت و کوک شامشون رو خوردند و هر کدوم به سمته
اتاقاشون رفتند
ا،ت ویو:
توی اتاقم روی تختم دراز کشیده بودم که یهو یاد اون
اتفاق توی کلینیک افتادم اوففففف قلبم خیلی داره میلرزه
نزدیکای ساعتای ۳ بود که از سر درده شدید بیدار شدم و رفتم
توی کیفم قرصمو برداشتم و رفتم توی آشپز خونه تا آب بخورم
که یهو کوک رو دیدم
ا،ت:کوک
کوک:عایییی ترسیدم تویی؟
ا،ت:اره چیکار میکنی
کوک:هیچی دارم شیر داغ میکنم میخوای
ا،ت:اوهوم
کوک:باشه بشین تا داغ بشه
ا،ت به حرفه کوک اهیمیتی نداد و رفت
سره شیره آب و لسوانشو پر کرد و قرصاشو خورد
کوک:عااا این چیه میخوری؟حالت بده؟
ا،ت:عاییی اره سرم خیلی درد میکنه
کوک:بیا این شیر داغ رو بخور
ا،ت:مرسی
صبح روز بعد:
ا،ت:از خواب پاشدم و رفتم دستشویی
و لباسمو عوض کردم و رفتم توی اتاقه بم
ا،ت:بم(اروم)
ا،ت:بم(یکم بلند تر)
بم بیدار شد
ا،ت:پاشو بم وقت بیدار شده امروز باید کلی تمرین کنیم
ا،ت وبم به سمته حیاته عمارت رفت
و اونجا ا،ت مشغول آموزش
دادن به بم بود
کوک ویو:
از صدای خنده ی زیاد از خواب پاشدم و
رفتم از پنجره نگاه کردم که
دیدم ا،ت و بم دارم بازی میکنن
واقعا ا،ت زیادی خواستنیه هرچه زود تر
دوست دارم ماله خودم بشه
لباسمو پوشیدم و رفتم توی حیاط
ا،ت: همینجوری که داشتم با بم بازی
میکردم که دیدم بم به یک جای دیگه
نگاه میکنه رده نگاهشو گرفتم که دیدم کوکه
کوک:مثله اینکه خیلی دارین خوش میگذره
ا،ت:عاا بله همینطوره(رسمی)
کوک:بهت گفتم رسمی نباش خوشم نمیاد
ا،ت:اوهوم باشه
کوک:خوبه
کوک:ا،ت
ا،ت:بله
کوک:یک چیزی میخوام بهت بگم اما
روم نمیشه بگم بهت
ا،ت:نه راحت باش
کوک.....
۲۲.۹k
۰۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.