وقتی بهت خیانت کرد و پشیمون شده....(تکپارتی) [درخواستی]
وقتی بهت خیانت کرد و پشیمون شده....(تکپارتی) [درخواستی]
لورا(+)_ سوجین(÷)_یونگی(_)
دخترک بازم صورتش پر از زخم بود خیلی درد داشت..چون از کسی که عاشقش بود برای بار هزارم کتک خورده بود اونم بی دلیل!!
از خودش میپرسید مگه چیکارش کردم؟؟ روی تخت تو خودش مچاله شده بود مثل یه کاغذ!
که صدای در رو شنید... با درد سمت در رفت و با چهره عصبانی و سرد یونگی مواجه شد:یونگی بهش طعنه زد و اومد تو به سمتش برگشت و با یه حالت خیلی سرد گفت:
_چیه؟ چرا اینجوری نگاه میکنی نکنه باز زیر یکی دیگه بودی ها؟
لورا با عصبانیت و درد و اروم گفت: +چی میگی میدونی که من فقط تورو دوست دارم یونگی چرا باهام اینجوری میکنی؟
_ساکتت شووو هرزههه(عربده)
_انقدر دروغ نگووووو(سیلی)
+افتادم زمین و برای بار هزارم قلبم شکست..
از بازوم گرفت و من و انداخت تو اتاق...
_این عکس ها چیههه تو با چند نفر رابطه داشتییی هااا(عربده)
+من جز تو با کسی رابطه نداشتم(گریه)کی بهت اینو گفتههه (داد و گریه)
_امشب کاریت ندارم فردا وسایلتو جمع میکنی و تن لشت و از عمارت من میندازی بیرون!(سرد و جدی)
رفت از اتاق بیرون.....
ویو یونگی:
چند ماهی هست که با سوجین تو رابطه ام.. اون خیلی خوبه برعکس لورا هرزه نیست اون بهم این عکس هارو نشون داد اگه اون نبود من چیکار میکردم؟به هر حال دیگه اون عوضی از خونه ام میره
صبح" ویو لورا:ساعت 9صبح بود پاشدم وسایلم و جمع کردم یهویی درد عجیبی و حس کردم...
گیلیلیلی تا پارت بعد باییی
لورا(+)_ سوجین(÷)_یونگی(_)
دخترک بازم صورتش پر از زخم بود خیلی درد داشت..چون از کسی که عاشقش بود برای بار هزارم کتک خورده بود اونم بی دلیل!!
از خودش میپرسید مگه چیکارش کردم؟؟ روی تخت تو خودش مچاله شده بود مثل یه کاغذ!
که صدای در رو شنید... با درد سمت در رفت و با چهره عصبانی و سرد یونگی مواجه شد:یونگی بهش طعنه زد و اومد تو به سمتش برگشت و با یه حالت خیلی سرد گفت:
_چیه؟ چرا اینجوری نگاه میکنی نکنه باز زیر یکی دیگه بودی ها؟
لورا با عصبانیت و درد و اروم گفت: +چی میگی میدونی که من فقط تورو دوست دارم یونگی چرا باهام اینجوری میکنی؟
_ساکتت شووو هرزههه(عربده)
_انقدر دروغ نگووووو(سیلی)
+افتادم زمین و برای بار هزارم قلبم شکست..
از بازوم گرفت و من و انداخت تو اتاق...
_این عکس ها چیههه تو با چند نفر رابطه داشتییی هااا(عربده)
+من جز تو با کسی رابطه نداشتم(گریه)کی بهت اینو گفتههه (داد و گریه)
_امشب کاریت ندارم فردا وسایلتو جمع میکنی و تن لشت و از عمارت من میندازی بیرون!(سرد و جدی)
رفت از اتاق بیرون.....
ویو یونگی:
چند ماهی هست که با سوجین تو رابطه ام.. اون خیلی خوبه برعکس لورا هرزه نیست اون بهم این عکس هارو نشون داد اگه اون نبود من چیکار میکردم؟به هر حال دیگه اون عوضی از خونه ام میره
صبح" ویو لورا:ساعت 9صبح بود پاشدم وسایلم و جمع کردم یهویی درد عجیبی و حس کردم...
گیلیلیلی تا پارت بعد باییی
۵۱۱
۱۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.