مدرسه پر دردسر👑🖤
مدرسه پر دردسر👑🖤
ا/ت: رفتم جلویکوک ایستادم
داداش به هرزت بگو پاچه منو نگیره چون دفعه بعدی قول نمیدونم دیگه زنده باشه با آستینم خون روی لبم رو پاک کردم و از بغلش رد شدم و رفتم سمت میزم نشستم و منتظر استاد شدیم ک یه دفعه مدیر اومد تو
مدیر:خانم کیم ا/تتت
ای خدا باز شروع شد رفتم سمتش بله
مدیر: چرا همچین بلایی سرش اوردین
آلیس: هق هق اون منو زد هق هق
چون میدونستم کوک پشت منه و کسی حق نداره روی حرفکوکحرف بزنه ولی با حرفی ک زد خشکم زد
کوک: دروغمیگه من دیدم اول این دختره شروع کرد
آلیس: اوپا اون آبنبات رو سمتم پرت کرد
مدیر: بس کنید آقای جئون شما بگید چی شد
کوک: خب آلیس بغل سطل زباله ایستاده بود و ا/ت میخواست آبنباتش رو بندازه ک افتاد توی موهای آلیس بعد از اینکه آلیس اومد شروع کرد دعوا کردن ک خانم کیم بعدش زدش
مدیر: خیلی ممنونم میتونید بشینید
کوک: دست آلیس رو گرفتم و بردم سمت پشت حیاط من نمیتونستم بزارم بره چون اتفاق بدی برای مادرم می افتاد آلیس گوش کن ا/ت خیلی خطرناکه عزیزم ترسیدم بلایی سرت بیاره این کارو کردم ک آسیب نبینیمن ک دل ندارم ترو اذیت کنم داشتم از حرفایی ک میزدم بالا می اوردم
آلیس: واقعاا؟🥺
کوک: اهوم ک یه دفعه خودش رو انداخت بغلم
آلیس: ااه ببخشید اوپا فک کردم دیگه دوسم نداری
کوک: مگه آدم از فرشته خودش خسته میشه اییییس بدم داره میاددد
از بغلم در اومد اشکش رو پاک کردم و رفتیم سمت کلاس ک دیدم ا/ت سه تا پسر و یه دختر پیش هم نشستن ولی اونا توی کلاس ما نبودن حتی ندیده بودمشون
با بی محلی رفتیم نشستم ک بالاخره استاد اومد
استاد: سلام عاام شما باید دانش جویان جدید باشید
نامجون: بله خودمون هستیم
استاد: میشه خودتون رو معرفی کنید؟؟
من کیم نامجون هستم
من کیم تهیونگ هستم
من کیم سوکجین هستم
من کیم نازنین هستم
استاد: شما باهم فامیل هستید؟؟
ا/ت:بله اینا پسر عموهام و ایشون دختر عموم هستن تهیونگ و نازنین خواهر برادرن ولی کیم نامجون و کیم سوکجین نه
استاد: خیلیممنون خوب درس رو شروع میکنیم
کوک: بغل جیمین نشسته بودم ک دیدم ی چیزی فرورفت توی پهلوم
اخ چته
جیمین: نظرت چیه مخ اونو بزنم
یونگی: داره اونم قبول میکنه😂
جیهوپ: اخه داداشم داره داماد میشه
استاد: آقایون تمومش کنید
یونگی: چشم استاد
پارت دوم👑🖤
ا/ت: رفتم جلویکوک ایستادم
داداش به هرزت بگو پاچه منو نگیره چون دفعه بعدی قول نمیدونم دیگه زنده باشه با آستینم خون روی لبم رو پاک کردم و از بغلش رد شدم و رفتم سمت میزم نشستم و منتظر استاد شدیم ک یه دفعه مدیر اومد تو
مدیر:خانم کیم ا/تتت
ای خدا باز شروع شد رفتم سمتش بله
مدیر: چرا همچین بلایی سرش اوردین
آلیس: هق هق اون منو زد هق هق
چون میدونستم کوک پشت منه و کسی حق نداره روی حرفکوکحرف بزنه ولی با حرفی ک زد خشکم زد
کوک: دروغمیگه من دیدم اول این دختره شروع کرد
آلیس: اوپا اون آبنبات رو سمتم پرت کرد
مدیر: بس کنید آقای جئون شما بگید چی شد
کوک: خب آلیس بغل سطل زباله ایستاده بود و ا/ت میخواست آبنباتش رو بندازه ک افتاد توی موهای آلیس بعد از اینکه آلیس اومد شروع کرد دعوا کردن ک خانم کیم بعدش زدش
مدیر: خیلی ممنونم میتونید بشینید
کوک: دست آلیس رو گرفتم و بردم سمت پشت حیاط من نمیتونستم بزارم بره چون اتفاق بدی برای مادرم می افتاد آلیس گوش کن ا/ت خیلی خطرناکه عزیزم ترسیدم بلایی سرت بیاره این کارو کردم ک آسیب نبینیمن ک دل ندارم ترو اذیت کنم داشتم از حرفایی ک میزدم بالا می اوردم
آلیس: واقعاا؟🥺
کوک: اهوم ک یه دفعه خودش رو انداخت بغلم
آلیس: ااه ببخشید اوپا فک کردم دیگه دوسم نداری
کوک: مگه آدم از فرشته خودش خسته میشه اییییس بدم داره میاددد
از بغلم در اومد اشکش رو پاک کردم و رفتیم سمت کلاس ک دیدم ا/ت سه تا پسر و یه دختر پیش هم نشستن ولی اونا توی کلاس ما نبودن حتی ندیده بودمشون
با بی محلی رفتیم نشستم ک بالاخره استاد اومد
استاد: سلام عاام شما باید دانش جویان جدید باشید
نامجون: بله خودمون هستیم
استاد: میشه خودتون رو معرفی کنید؟؟
من کیم نامجون هستم
من کیم تهیونگ هستم
من کیم سوکجین هستم
من کیم نازنین هستم
استاد: شما باهم فامیل هستید؟؟
ا/ت:بله اینا پسر عموهام و ایشون دختر عموم هستن تهیونگ و نازنین خواهر برادرن ولی کیم نامجون و کیم سوکجین نه
استاد: خیلیممنون خوب درس رو شروع میکنیم
کوک: بغل جیمین نشسته بودم ک دیدم ی چیزی فرورفت توی پهلوم
اخ چته
جیمین: نظرت چیه مخ اونو بزنم
یونگی: داره اونم قبول میکنه😂
جیهوپ: اخه داداشم داره داماد میشه
استاد: آقایون تمومش کنید
یونگی: چشم استاد
پارت دوم👑🖤
۲۳.۴k
۰۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.