63.Part 62
Part 62
تهیونگ: پاشو بریم دکتر
نانا: نیازی نیست
تهیونگ: تب داری چی میگی
نانا: بهت میگم نیازی نیست گوش کن توی کیم یه قرص هست کوچیک و سبز رنگه اسمش آ اس آ هست برام بیارش
تهیونگ: باشه
راوی: تهیونگ قرص و اب رو داد به نانا که بخوره نانا خورد و بعد دراز کشید
تهیونگ: بهتری
نانا: اخه کودن من تازه قرص رو خورد کی وقت کرد اثر کنه بخوابم خوب میشم
تهیونگ: مطمئن!!!!
نانا:مطمئن باش در ضمن یادت نره حواست باشه خواستی بخوابی نزدیکم نشی و گرنه من میدونم و تو
تهیونگ: مثلا می خوای چیکار کنی
نانا: زندت نمیزارم
راوی : تهیونگ گرفت رو تخت خوابی رو به نانا و اونو بغل کرد
نانا: داری چه غلطی میکنی
تهیونگ: ششششششش بخواب حالت خوب نیست
نانا: آهای با تو ام
Part 63
راوی: تهیونگ یهو نانا رو جوری اورد سمت صورتش که نانا میتونست چشماشو خوب ببینه
نانا ویو: چرا تپش قلب گرفتم چشمام خیلی جدیه
تهیونگ: حالت خوب نیست پس استراحت کن و حرف نزن
نانا: با.. با .... باشه
نانا ویو: نمیدونم چه حسی داشت ولی وقتی بغلم کرد نگران هیچی نبودم و ارامش داشتم
فلش به بک صبح
تهیونگ ویو: بیدارشدم دید نانا خیلی کیوت خوابیده دستمو گذاشتم رو پیشونیش تبش رفته بود بلند شدم صبحونه درست کنم
عکس نانای خواب هم براتون گذاشتم
لایک و کامنت فراموش نشه
داریم به اخرای رمان فصل 1 نزدیک میشیم
تهیونگ: پاشو بریم دکتر
نانا: نیازی نیست
تهیونگ: تب داری چی میگی
نانا: بهت میگم نیازی نیست گوش کن توی کیم یه قرص هست کوچیک و سبز رنگه اسمش آ اس آ هست برام بیارش
تهیونگ: باشه
راوی: تهیونگ قرص و اب رو داد به نانا که بخوره نانا خورد و بعد دراز کشید
تهیونگ: بهتری
نانا: اخه کودن من تازه قرص رو خورد کی وقت کرد اثر کنه بخوابم خوب میشم
تهیونگ: مطمئن!!!!
نانا:مطمئن باش در ضمن یادت نره حواست باشه خواستی بخوابی نزدیکم نشی و گرنه من میدونم و تو
تهیونگ: مثلا می خوای چیکار کنی
نانا: زندت نمیزارم
راوی : تهیونگ گرفت رو تخت خوابی رو به نانا و اونو بغل کرد
نانا: داری چه غلطی میکنی
تهیونگ: ششششششش بخواب حالت خوب نیست
نانا: آهای با تو ام
Part 63
راوی: تهیونگ یهو نانا رو جوری اورد سمت صورتش که نانا میتونست چشماشو خوب ببینه
نانا ویو: چرا تپش قلب گرفتم چشمام خیلی جدیه
تهیونگ: حالت خوب نیست پس استراحت کن و حرف نزن
نانا: با.. با .... باشه
نانا ویو: نمیدونم چه حسی داشت ولی وقتی بغلم کرد نگران هیچی نبودم و ارامش داشتم
فلش به بک صبح
تهیونگ ویو: بیدارشدم دید نانا خیلی کیوت خوابیده دستمو گذاشتم رو پیشونیش تبش رفته بود بلند شدم صبحونه درست کنم
عکس نانای خواب هم براتون گذاشتم
لایک و کامنت فراموش نشه
داریم به اخرای رمان فصل 1 نزدیک میشیم
۴.۳k
۲۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.