کوئین مافیا پارت4
خواستم با فیلیکس برم بیرون که مینسو با چندتا دختر جلومون ظاهر شدن
مینسو: تو چرا کنار اوپای منی
فیلیکس: من اوپای تو نیستم(حرصی)
هانا: چون دوس دارم
مینسو: ببین خیلی داری زبون درازی میکنی
هانا: تو هم کمتر ارایش کن صورتت جوش میزنه
مینسو: حالا کسی ندونه میگه خودت ارایش نداری
هانا: من مثله تو هرزه نیستم(پوزخند)
مینسو: ثابت میکنم همش ارایشه سوهی (اسم یکی از دخترا) دستمال مرطوب بهم بده ببینم راس میگه
فیلیکس: مینسو بس کنن(با داد)
هانا: ولش خودت که میدونی من ارایش نمیکنم بزار هر غلطی میخواد بکنه(خیلی خیلی ریلکس)
مینسو دستمال مرطوب رو اوورد نزدیک هانا که فیلیکس از دستش گرفتش
فیلیکس: خودم انحامش میدم
بعد فیلیکس دستمال رو چند بار اوورد رو صورت هانا بعد نشون همه داد
فیلیکس: همه رو مثله خودت هرزه ندون
مینسو: اوپااا(قرمز شد از حرص)
هانا: ایگو فیلیکس صدای این سگه قط کن خیلی رو مخم راه میره بعد رف فیلیکس هم دنبالش رف
مینسو: نمیزارم یه اب خوش از گلوت پایین بره لی هانا(باداد)
هانا: بافیلیکس رفتیم کافه دانشگاه که دیدم هیونجین سوجین سوآ نشستن هیونجین دس تکون داد رفتیم پیششون
هانا: تف تو این دانشگاه نیومده ریدن تو اعصابم
هیونجین: اسکل مگه تو اعصابم داری؟
سوآ: خب حالا چیشده؟
فیلیکس: همه چیو تعریف کرد
هانا: ایی من گرسنمه میرم یچی بخرم
سوجین: ببینم تو اصلا معده داری؟
هانا: واسه چی نکنه معدتو از دس دادی؟
سوجین: مسخره، اخه همیشه ی خدا درحال خودنی اونوقت منو سوآ بااین همه رژیم که میگیریم بازم نمیتونیم مثله تو لاغر باشیم
هانا: عین سگ گرسنمه فعلا
رفتم یه چیزکیک با قهوه سفارش دادم رفتم پیش بچه ها داشتیم حرف میزدیم زنگ خورد با فیلیکس رفتیم سمت کلاس
فیلیکس: هانا راستی این زنگ ورزش داریم
هانا: بریم
بافیلیکس رفتیم سالن مربی گف لباسام رو عوض کنم
هانا: باهمینا راحتم
مربی: اخه..
هانا: نمیخواید که وقت کلاس هدر بره؟
شرو کردیم یه مسابقه بود مسابقه...
مینسو: تو چرا کنار اوپای منی
فیلیکس: من اوپای تو نیستم(حرصی)
هانا: چون دوس دارم
مینسو: ببین خیلی داری زبون درازی میکنی
هانا: تو هم کمتر ارایش کن صورتت جوش میزنه
مینسو: حالا کسی ندونه میگه خودت ارایش نداری
هانا: من مثله تو هرزه نیستم(پوزخند)
مینسو: ثابت میکنم همش ارایشه سوهی (اسم یکی از دخترا) دستمال مرطوب بهم بده ببینم راس میگه
فیلیکس: مینسو بس کنن(با داد)
هانا: ولش خودت که میدونی من ارایش نمیکنم بزار هر غلطی میخواد بکنه(خیلی خیلی ریلکس)
مینسو دستمال مرطوب رو اوورد نزدیک هانا که فیلیکس از دستش گرفتش
فیلیکس: خودم انحامش میدم
بعد فیلیکس دستمال رو چند بار اوورد رو صورت هانا بعد نشون همه داد
فیلیکس: همه رو مثله خودت هرزه ندون
مینسو: اوپااا(قرمز شد از حرص)
هانا: ایگو فیلیکس صدای این سگه قط کن خیلی رو مخم راه میره بعد رف فیلیکس هم دنبالش رف
مینسو: نمیزارم یه اب خوش از گلوت پایین بره لی هانا(باداد)
هانا: بافیلیکس رفتیم کافه دانشگاه که دیدم هیونجین سوجین سوآ نشستن هیونجین دس تکون داد رفتیم پیششون
هانا: تف تو این دانشگاه نیومده ریدن تو اعصابم
هیونجین: اسکل مگه تو اعصابم داری؟
سوآ: خب حالا چیشده؟
فیلیکس: همه چیو تعریف کرد
هانا: ایی من گرسنمه میرم یچی بخرم
سوجین: ببینم تو اصلا معده داری؟
هانا: واسه چی نکنه معدتو از دس دادی؟
سوجین: مسخره، اخه همیشه ی خدا درحال خودنی اونوقت منو سوآ بااین همه رژیم که میگیریم بازم نمیتونیم مثله تو لاغر باشیم
هانا: عین سگ گرسنمه فعلا
رفتم یه چیزکیک با قهوه سفارش دادم رفتم پیش بچه ها داشتیم حرف میزدیم زنگ خورد با فیلیکس رفتیم سمت کلاس
فیلیکس: هانا راستی این زنگ ورزش داریم
هانا: بریم
بافیلیکس رفتیم سالن مربی گف لباسام رو عوض کنم
هانا: باهمینا راحتم
مربی: اخه..
هانا: نمیخواید که وقت کلاس هدر بره؟
شرو کردیم یه مسابقه بود مسابقه...
۱۷.۳k
۲۶ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.