پارت = ۲۲
تقاص دوستی
# تو یکی خفه شو . کم مونده بود تو حرف بزنی .
جونگکوک پوزخندی روی لبش به وجود اومد .
تهیونگ با شتاب داشت به طرف یونگی حرکت میکرد .
_جلو تر نرو . من برای مسخره بازی نیومدم.
÷وقت برای حرفای تو ندارم.
بعد سمت یونگی کرد و ادامه داد .
÷ حرفی هم با تو ندارم .
به سمت در ورودی برداشت ولی با حرف جئون وایساد.
_وقتت برای پیدا کردن اما داره تموم میشه .
ویسکی توی دستش رو تکون داد .
_فکر نمیکردم اون پارک جیمین به خاطر یه دختر خودشو کوچیک کنه .
جیمین با شتاب به سمت جونگکوک رفت و یقهی لباسشو گرفت و کشید ، اون یکی دستش روبه جلو به حالت مشت نگه داشته بود .
÷این قضیه به تو هیچ ربطی نداره ، این منم که باید یه راه برای انتقام پیدا کنم نه تو . اینکه اومدم اینجا ریختتو ببینم خیلی لطف کردم .
ولی کوک بدون ذره ای تفاوت در چهرش به چشماش نگاه میکرد .
_من برای کمک به یه دوست قدیمی اینجام ، فقط همین .
ولی بعد از این حرف قیافش جدی شد و ادامه داد .
_تو عرضه نگهداری از دوتا دختر بچه رو نداشتی ، من بهت کمک میکنم که پیداشون کنی ولی بجاش اِوا رو به من میدی . بهتره یقیهی لباسمو ول کنی .
ولی جیمین با خشم تمام داشت به کوک نگاه میکرد ، جونگکوک بعد از مدت کوتاهی دست جیمین رو کشید تا دیگه یقشو ول کنه .
جیمین به عقب رفت و با عصبانیت دستشو لای موهاش برد ، و با لبخندی که از خشم بود برگشت به سمت جئون .
÷انگار فقط من نبودم که به خاطر یه دختر حاضر بودم هر کاری بکنم .
کوک از سر جاش بلند شد و به طرف جیمین رفت کت توی تن جیمین رو از لبه هاش گرفت و صاف کرد .
_میدونی تفاوتمون چیه اینه که من نمیزارم اون چیزی که برای منه فرار کنه .
ادامه دارد......
# تو یکی خفه شو . کم مونده بود تو حرف بزنی .
جونگکوک پوزخندی روی لبش به وجود اومد .
تهیونگ با شتاب داشت به طرف یونگی حرکت میکرد .
_جلو تر نرو . من برای مسخره بازی نیومدم.
÷وقت برای حرفای تو ندارم.
بعد سمت یونگی کرد و ادامه داد .
÷ حرفی هم با تو ندارم .
به سمت در ورودی برداشت ولی با حرف جئون وایساد.
_وقتت برای پیدا کردن اما داره تموم میشه .
ویسکی توی دستش رو تکون داد .
_فکر نمیکردم اون پارک جیمین به خاطر یه دختر خودشو کوچیک کنه .
جیمین با شتاب به سمت جونگکوک رفت و یقهی لباسشو گرفت و کشید ، اون یکی دستش روبه جلو به حالت مشت نگه داشته بود .
÷این قضیه به تو هیچ ربطی نداره ، این منم که باید یه راه برای انتقام پیدا کنم نه تو . اینکه اومدم اینجا ریختتو ببینم خیلی لطف کردم .
ولی کوک بدون ذره ای تفاوت در چهرش به چشماش نگاه میکرد .
_من برای کمک به یه دوست قدیمی اینجام ، فقط همین .
ولی بعد از این حرف قیافش جدی شد و ادامه داد .
_تو عرضه نگهداری از دوتا دختر بچه رو نداشتی ، من بهت کمک میکنم که پیداشون کنی ولی بجاش اِوا رو به من میدی . بهتره یقیهی لباسمو ول کنی .
ولی جیمین با خشم تمام داشت به کوک نگاه میکرد ، جونگکوک بعد از مدت کوتاهی دست جیمین رو کشید تا دیگه یقشو ول کنه .
جیمین به عقب رفت و با عصبانیت دستشو لای موهاش برد ، و با لبخندی که از خشم بود برگشت به سمت جئون .
÷انگار فقط من نبودم که به خاطر یه دختر حاضر بودم هر کاری بکنم .
کوک از سر جاش بلند شد و به طرف جیمین رفت کت توی تن جیمین رو از لبه هاش گرفت و صاف کرد .
_میدونی تفاوتمون چیه اینه که من نمیزارم اون چیزی که برای منه فرار کنه .
ادامه دارد......
۲.۹k
۰۳ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.