سناریو (وقتی با یکی دیگه لاس میزنی و...)
#سناریو
#استری_کیدز
وقتی عضو نهمی تو اتاق دنس با یکی از استف ها لاس میزنی
(چان )
وقتی میبینه خیلی دیگه با طرف گرم گرفتی تصمیم میگیره یک کاری کنه که حواست رو بهش بدی
_ آه...ا.ت...میشه یک لحظه بیای باهات کار دارم
(لینو )
از اون نگاه ترسناکاش به استف میندازه که خودش تعظیم میکنه و از اتاق بیرون میره
(چانگبین)
میاد پیشت و دستش رو روی شونت میزاره که تعجب میکنی و با لبخند به استف خیره میشه..
_ ببخشید ولی...میشه لطفاً من و این کوچولو رو تنها بزاری ؟
(هیونجین )
از دور نشسته و نگاهت میکنه...چشماش از شدت عصبانیت بدجوری ترسناک شده بود و هیچ کدوم از اعضا جرعت نمیکردن بهش نزدیک بشن...و داشت توی ذهنش برات نقشه های شومی میکشید...
(جیسونگ )
میاد و از پشت دستاش رو دورت حلقه میکنه که استف متعجب میشه..البته که خودت هم توی شوک بودی..
_ اوموو...داشتید با هم وقت میگذروندید ؟
نگاهی منظور دار همینطور که لبخندی بر لب داشت بهت میکنه و بعد به استف چشمکی میزنه
(فلیکس )
روی صندلی نشسته بود و به تو و اون استفی که داشتی باهاش لاس میزدی نگاه میکرد...
_ آره...آره خانوم کوچولو...همینطوری پیش برو خودم میدونم باهات چی کار کنم (زیر لب )
(سونگمین)
میاد سمتت و بدون اینکه استف متوجه بشه..توی گوشت زمزمه میکنه :
_ منتظر تلافی باش بد گرل
(جونگین)
لینو : هی پسر...خوبی ؟
با خشمگین ترین حالتی که میتونست بهت خیره بود که حتی لینو هم از این ری اکشن جونگین متعجب شده بود...
_ فقط صبر کن ببین باهات چیکار میکنم
لینو بعد از اینکه گرفت قضیه چیه...مکان رو ترک کرد )😐💔
#استری_کیدز
وقتی عضو نهمی تو اتاق دنس با یکی از استف ها لاس میزنی
(چان )
وقتی میبینه خیلی دیگه با طرف گرم گرفتی تصمیم میگیره یک کاری کنه که حواست رو بهش بدی
_ آه...ا.ت...میشه یک لحظه بیای باهات کار دارم
(لینو )
از اون نگاه ترسناکاش به استف میندازه که خودش تعظیم میکنه و از اتاق بیرون میره
(چانگبین)
میاد پیشت و دستش رو روی شونت میزاره که تعجب میکنی و با لبخند به استف خیره میشه..
_ ببخشید ولی...میشه لطفاً من و این کوچولو رو تنها بزاری ؟
(هیونجین )
از دور نشسته و نگاهت میکنه...چشماش از شدت عصبانیت بدجوری ترسناک شده بود و هیچ کدوم از اعضا جرعت نمیکردن بهش نزدیک بشن...و داشت توی ذهنش برات نقشه های شومی میکشید...
(جیسونگ )
میاد و از پشت دستاش رو دورت حلقه میکنه که استف متعجب میشه..البته که خودت هم توی شوک بودی..
_ اوموو...داشتید با هم وقت میگذروندید ؟
نگاهی منظور دار همینطور که لبخندی بر لب داشت بهت میکنه و بعد به استف چشمکی میزنه
(فلیکس )
روی صندلی نشسته بود و به تو و اون استفی که داشتی باهاش لاس میزدی نگاه میکرد...
_ آره...آره خانوم کوچولو...همینطوری پیش برو خودم میدونم باهات چی کار کنم (زیر لب )
(سونگمین)
میاد سمتت و بدون اینکه استف متوجه بشه..توی گوشت زمزمه میکنه :
_ منتظر تلافی باش بد گرل
(جونگین)
لینو : هی پسر...خوبی ؟
با خشمگین ترین حالتی که میتونست بهت خیره بود که حتی لینو هم از این ری اکشن جونگین متعجب شده بود...
_ فقط صبر کن ببین باهات چیکار میکنم
لینو بعد از اینکه گرفت قضیه چیه...مکان رو ترک کرد )😐💔
۳۱.۱k
۲۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.