شروع دوباره پارت بیست یکم
پس تصمیم گرفتیم که از کناره شهر بریم و یه جورایی یکم از شهر خارج بشیم بعد به اون مکان نزدیک بشیم تا خطرش کمتر باشه ولی خب اونجا خیلی خیلی دور بود اونم با وجود خطراتی که وجود داشت و این که ما نه وسیله درستی برای محافظت از خودمون داشتیم نه زیاد مواد غذایی داشتیم میشه گفت ما سه روزه که راه افتادیم و تقریبا یک دهم راه رو اومدیم پس میشه گفت کلا ما یک ماه طول میکشه به اون دانشگاه برسیم خب شاید عجیب باشه چطور ما و اون دانشگاه داخل یه شهریم بعد یک ماه رفتن بش طول میکشه خب غیر منطقی به نظر میرسه انا با وجود اون گیاهای عجیب و زامبی ها و نداشتن آب غذای کافی خب اصلا غیر طبیعی نیست داشتیم میرفتیم که از دور یه ساختمون عجیب رو دیدیم اینجا ها اوصلا ساختمونی چون اصلا ایچی بجز دار و درخت این دور و ورا نمیشد پیدا کرد خیلی تعجب کردیم برای همین تا دیدیم دویدیم سمتش با تمام سرعتم داشتم میدویدم سمت ساختمون نمیدونم چرا ولی حس عجیبی بهم میگفت باید هرچی سریع تر خودمو برسونم به ساختمون دیگه رسیده بودم پیش ساختمون خب خیلی از دیوارا خراب شده بودن پس لازم نبود حتما بخوام دنبال در بگردم از یکی از دیوارا رفتیم داخل که یهو یه صدای جیغ خیلی بلندی رو شنیدیم معلوم بود جیغ یه انسانه سریع دویدیم سمت صدا وقتی رسیدیم یه دختر بی جون زمین افتاده بود و البته یه گله زامبی داشت به سمتمون میومد سریع دختر رو کول کردم و دویدیم از ساختمون خارج شدیم وقتی مطمعن شدیم دیگه دنبالمون نیستن و همچی امنه ایستادیم اون دختر رو گذاشتم زمین و با دیدن چهرش خیلی تعجب کردم راستی من اصلا موقع ایی که تو ساختمون دیدمش اصلا به چهرش دقت نکرده بودم اون اون یکی از گیرمورای قبلی بود صبر کن اره اسمش ا/ت بود
نامجون:بچه ها بنظرتون آشنا نیست
جیمین:چرا ... صبر کن ببینم یکی از گیریمورا نبود اره ا/ت
جونگ کوک:بنظرتون چرا اونجا بود
نامجون:نمیدونم ولی یه حسی میگه به نیومدنای بی اطلاعش ربط داره
حدود میشه گفت ۳ساعت و ۴۵ دیقه گذشته بود که بالاخره ا/ت بهوش اومد وقتی بهوش اومد خیلی واضح بود که گیج شده و هیچ ایده ایی که چرا الان اینجا کنار یه آتیش پیش ماهاست نداره
ا/ت:................
نامجون:بچه ها بنظرتون آشنا نیست
جیمین:چرا ... صبر کن ببینم یکی از گیریمورا نبود اره ا/ت
جونگ کوک:بنظرتون چرا اونجا بود
نامجون:نمیدونم ولی یه حسی میگه به نیومدنای بی اطلاعش ربط داره
حدود میشه گفت ۳ساعت و ۴۵ دیقه گذشته بود که بالاخره ا/ت بهوش اومد وقتی بهوش اومد خیلی واضح بود که گیج شده و هیچ ایده ایی که چرا الان اینجا کنار یه آتیش پیش ماهاست نداره
ا/ت:................
۲۱.۱k
۰۲ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.