وانشات تهیونگ پارت ¹⁶ من برمیگردم
منتظرش بودم که زنگ در خورد رفتم بازش کردم لیا بود
ات:بیا تو
لیا:نه نه بدو دیرمون شده
رفتم دنبالش سوار ماشین شدم لیا خیلی استرس داشت
ات:بنال
لیا:میدونی چیه
ات: چیه
لیا:این مهمونی همون دختره لوسیاست تو مدرسه که تهیونگو ازیت میکرد
ات:شوخی میکنی؟ شما می خواین منو دیوونه کنین؟
لیا:ببین ات الان ون خودم عصابم سفره نمی دونم چرا ولی دیشب لوسیا پیام داده بو. که به ات بگید مراقب ته ته باشه و لیا حین زیاد بهت اعتماد نداره پس رو دمم پا نزارید
ات: این یارو روانیع بکم جلو تر یه دارو خونه است یلحظه وایسا
لیا وایساد رفتم تو داروخونه چیزی که لازم داشتم و برداشتم و اومدم بیرون و سوار ماشین شدم یه بریم گفتمو رفتیم رسیدیم پیاده شدم لیا ترسیده بود هنوز وارد نشده بودم که لوسیا اومد جلومون
لوسیا:اتتت ددی تهیونگ نیومده؟
یه کارت که روش شماره ی بیمارستان روان و اعصاب بود که از داروخونه گرفته بودمو بهش دادم
ات :بهت پیشنهاد میکنم یسر بری و اینکه بار اخرته داداشمو لیا رو ازیت میکنی دمت حتی دمه خرگوشم نیست چه روش پا بزاریم !
رد شدمو رفتم لیا جین رو دید پرید بغلش
دیم یه چیزی پشت سر جین قایم شده
جین:ات نجاتم بده
یهو ته پشت سرش در اومد
ات؛واده فاک چتونه
ته:از دست جادوگر قایم شدم
ات:جادوگر کیه؟
لونا و کوک باهم:لوسیا
ات:جررررررر خدایااااا
داشتم از خنده میمردم
ات:بیا بیرون موش کوچولو اون فکر میکنه تو هنوز نیومدی😔🤌
اومد بیرون
ته:اخیشششش
بچه رفتن که برقصن
ته:افتخار رقص میدید؟
ات:بله!:)
اومد دستشو دوره کمرم حلقه کرد که منم دستمو گذاشتم رو کولش داشتیم میرقصیدیم که ته صورتشو نزدیکه گوشم کرد
ته:خیلی خوشگل شدی:))))))
ات:مرسی توهم مثل همیشه جذابی یهو یکی داد زد
لوسیا:ددییییییییییییی
دستمو رو شونه ی تهیونگ برداشتمو از حلقه ی دستاش اومدم بیرون
ته:لوسیا یبار دیگه ونو اینجوری صدا کن نشونت میدم!
لوسیا:من از تنبیه هات خوشم میادا
جین اینا اومدن
لیا:یا تا کجا می خوای هرزه بودنو کش بدی
لوسیا:به تو چه
اومد تهیونگو بوس کنه که هلش دادم
ات: یاششش بفهم داری چه غلطی میکنی
لوسیا:ها چیه نکنه توهم مثه اون لیا که داره واسه داداشت هرزگی میکنه داری واسه ته میکنی
جین : ببین دختری هیوی نمیگم اون روی سگه منو بالا نیار
کع لوسیا گوشیشو باز کرد یه فیلم نشونم داد که خودشو ته داشتن کیس میرفتن مطمئن بودم که دروغه
لوسیا:الان چی ات خانوم؟
ته:ات....این دروغه این کجا بودهه؟(داد)
ات:بیا تو
لیا:نه نه بدو دیرمون شده
رفتم دنبالش سوار ماشین شدم لیا خیلی استرس داشت
ات:بنال
لیا:میدونی چیه
ات: چیه
لیا:این مهمونی همون دختره لوسیاست تو مدرسه که تهیونگو ازیت میکرد
ات:شوخی میکنی؟ شما می خواین منو دیوونه کنین؟
لیا:ببین ات الان ون خودم عصابم سفره نمی دونم چرا ولی دیشب لوسیا پیام داده بو. که به ات بگید مراقب ته ته باشه و لیا حین زیاد بهت اعتماد نداره پس رو دمم پا نزارید
ات: این یارو روانیع بکم جلو تر یه دارو خونه است یلحظه وایسا
لیا وایساد رفتم تو داروخونه چیزی که لازم داشتم و برداشتم و اومدم بیرون و سوار ماشین شدم یه بریم گفتمو رفتیم رسیدیم پیاده شدم لیا ترسیده بود هنوز وارد نشده بودم که لوسیا اومد جلومون
لوسیا:اتتت ددی تهیونگ نیومده؟
یه کارت که روش شماره ی بیمارستان روان و اعصاب بود که از داروخونه گرفته بودمو بهش دادم
ات :بهت پیشنهاد میکنم یسر بری و اینکه بار اخرته داداشمو لیا رو ازیت میکنی دمت حتی دمه خرگوشم نیست چه روش پا بزاریم !
رد شدمو رفتم لیا جین رو دید پرید بغلش
دیم یه چیزی پشت سر جین قایم شده
جین:ات نجاتم بده
یهو ته پشت سرش در اومد
ات؛واده فاک چتونه
ته:از دست جادوگر قایم شدم
ات:جادوگر کیه؟
لونا و کوک باهم:لوسیا
ات:جررررررر خدایااااا
داشتم از خنده میمردم
ات:بیا بیرون موش کوچولو اون فکر میکنه تو هنوز نیومدی😔🤌
اومد بیرون
ته:اخیشششش
بچه رفتن که برقصن
ته:افتخار رقص میدید؟
ات:بله!:)
اومد دستشو دوره کمرم حلقه کرد که منم دستمو گذاشتم رو کولش داشتیم میرقصیدیم که ته صورتشو نزدیکه گوشم کرد
ته:خیلی خوشگل شدی:))))))
ات:مرسی توهم مثل همیشه جذابی یهو یکی داد زد
لوسیا:ددییییییییییییی
دستمو رو شونه ی تهیونگ برداشتمو از حلقه ی دستاش اومدم بیرون
ته:لوسیا یبار دیگه ونو اینجوری صدا کن نشونت میدم!
لوسیا:من از تنبیه هات خوشم میادا
جین اینا اومدن
لیا:یا تا کجا می خوای هرزه بودنو کش بدی
لوسیا:به تو چه
اومد تهیونگو بوس کنه که هلش دادم
ات: یاششش بفهم داری چه غلطی میکنی
لوسیا:ها چیه نکنه توهم مثه اون لیا که داره واسه داداشت هرزگی میکنه داری واسه ته میکنی
جین : ببین دختری هیوی نمیگم اون روی سگه منو بالا نیار
کع لوسیا گوشیشو باز کرد یه فیلم نشونم داد که خودشو ته داشتن کیس میرفتن مطمئن بودم که دروغه
لوسیا:الان چی ات خانوم؟
ته:ات....این دروغه این کجا بودهه؟(داد)
۲۱.۲k
۰۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.