زندگی یک شیطان
پارت 4
ویو پگی
یه نفس کشیدمو حرفمو ادامه دادم
-من اومدم بیرون بگردم که این دیوونه افتاد دنبالم ولی اینا کشتنش
*اوکی ولی مگه تو نگفتی که ساعت 6 صبح نمیتونی پاشی؟
-آره گفتم ولی من کلا نخوابیدم که بخوام بیدار شم
*خوب چرا
-خوب تو اگه توی یه روز میفهمیدی کل زندگیت به فنا رفته خوابت می برد آیا؟
*آره
- خب من مث تو نیستم
*میدونم نمیتونی هم باشی
ویو پگی اینو که گفت انگار آب سرد ریختن روم با یه لحن تیکه دار گفت که می خواستم پارش کنم (ساندویچ خوردی می خوای بچمو پاره کنی) بعد گفتنش از کنارم رد شد و بازوش خورد بهم لعنتی حتی اینم درد داشتتتت
پرش زمانی ب ساعت 5 ظهر
ویو پگی
ساعت 5 بود و داشتم لباسی که برام آورده بودن رو می پوشیدم که یکی از دخترا اومد و همه چیو بهم توضیح داد اینکه چیکار میکنم چی می خوریم رئیس کیه و......
خلاصه ساعت 6 و رفتم بیرون قرار بود یه جایی کار کنم ولی باید میرفتم پیش رئیس اونجا و ازش پست می گرفتم به آدرسی رفتم که بچه ها بهم داده بودن باید میرفتم داخل عمارت رفتم داخل کارت ورود رو ب نگهبانا نشون دادم و رد شدم رفتم به همون اتاقی که می گفتن همون مرده بود که خونمو خورده بود می خواستم پارش کنم ولی یاد قوانینی افتادم که بهم گفتن ب خاطر همین رفتم جلو سلام دادم
+به به سلام
ادامه دارد .......
ویو پگی
یه نفس کشیدمو حرفمو ادامه دادم
-من اومدم بیرون بگردم که این دیوونه افتاد دنبالم ولی اینا کشتنش
*اوکی ولی مگه تو نگفتی که ساعت 6 صبح نمیتونی پاشی؟
-آره گفتم ولی من کلا نخوابیدم که بخوام بیدار شم
*خوب چرا
-خوب تو اگه توی یه روز میفهمیدی کل زندگیت به فنا رفته خوابت می برد آیا؟
*آره
- خب من مث تو نیستم
*میدونم نمیتونی هم باشی
ویو پگی اینو که گفت انگار آب سرد ریختن روم با یه لحن تیکه دار گفت که می خواستم پارش کنم (ساندویچ خوردی می خوای بچمو پاره کنی) بعد گفتنش از کنارم رد شد و بازوش خورد بهم لعنتی حتی اینم درد داشتتتت
پرش زمانی ب ساعت 5 ظهر
ویو پگی
ساعت 5 بود و داشتم لباسی که برام آورده بودن رو می پوشیدم که یکی از دخترا اومد و همه چیو بهم توضیح داد اینکه چیکار میکنم چی می خوریم رئیس کیه و......
خلاصه ساعت 6 و رفتم بیرون قرار بود یه جایی کار کنم ولی باید میرفتم پیش رئیس اونجا و ازش پست می گرفتم به آدرسی رفتم که بچه ها بهم داده بودن باید میرفتم داخل عمارت رفتم داخل کارت ورود رو ب نگهبانا نشون دادم و رد شدم رفتم به همون اتاقی که می گفتن همون مرده بود که خونمو خورده بود می خواستم پارش کنم ولی یاد قوانینی افتادم که بهم گفتن ب خاطر همین رفتم جلو سلام دادم
+به به سلام
ادامه دارد .......
۹.۰k
۲۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.